جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی بهترین نویسندگان ایران (نویسندگانی که می‌توان از آن‌ها خوب نوشتن آموخت) +گزین‌گویه‌هایی از بهترین نویسنده‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قبل از تایپ کتاب بخوانیم توسط آریانا با نام بهترین نویسندگان ایران (نویسندگانی که می‌توان از آن‌ها خوب نوشتن آموخت) +گزین‌گویه‌هایی از بهترین نویسنده‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 402 بازدید, 3 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قبل از تایپ کتاب بخوانیم
نام موضوع بهترین نویسندگان ایران (نویسندگانی که می‌توان از آن‌ها خوب نوشتن آموخت) +گزین‌گویه‌هایی از بهترین نویسنده‌ها
نویسنده موضوع آریانا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آریانا
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
مدت‌ها بود به این می‌اندیشیدم که در مجموعه‌ای پیوسته و کامل، از بهترین نویسندگان ایرانی بگویم که آثارشان آموختنی‌های بسیار دارد.

تا اینکه جرقۀ انجام این کار این‌گونه خورد: به بهانۀ نقل گزین‌گویه‌هایی از نویسندگان مختلف، چند کلمه‌ای دربارۀ ویژگی آثار آن‌ها نیز بنویسم.

از این پس دربارۀ هر یک از نویسندگان زیر مطلب مسقلی خواهم نوشت و لینک مطالب نیز به این صفحه اضافه خواهد شد:

بهرام صادقی
و حرف دیگری از بهرام صادقی:

گاهی وقت‌ها، آغاز، اسم، پایان قصه، یک‌جا در ذهنم می‌نشیند. اما پاره‌ای از اوقات، در طی نوشتن، قصه‌ام شکل می‌گیرد.

نقل از کتاب «بهرام صادقی،بازمانده‌های غریبی آشنا»
 
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
هرمز شهدادی
جمله‌ بالا از داستان «یک روایت ساده» نوشته‌ی هرمز شهدادی نقل شده است.

و پاراگراف زیر از رمان شب هول:

به گمانم هر ک.س در ذهن خود قالب‌هایی اساطیری دارد. قالب‌هایی که ذهن از وجود آن‌ها بی‌خبر است. ناگهان، به تصادف زنی یا مردی قالب اسطوره‌ای خویش را در ذهن ما می‌یابد. حضور خفته‌اش را در ذهن ما بیدار می‌کند. و از آن لحظه به بعد حس می‌کنیم که او را سال‌هاست می‌شناسیم. سال‌هاست او را دوست می‌داریم. و سال‌هاست او همدم ذهنی ماست.
 
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
شاهرخ مسکوب
من فکر می‌کردم کسی که دست به قلم می‌برد یک نوع تعهدی دارد در قبال جهان، هر چند نویسندۀ کوچک یا متوسطی باشد. برای اینکه این ادعا خیلی بزرگ است. حالا تولستوی این حرف را بزند راحت می‌شود ازش قبول کرد. ولی فکر می‌کنم کوچک‌ترین نویسنده هم آنجایی که کوچک است مربوط به هنر نویسندگی‌اش است ولی می‌تواند از نظر اخلاقی همت بزرگی داشته باشد، آدم بلندنظری باشد. آدمی که دست به قلم می‌برد باید در قبال جهان در قبال هستی و در قبال خودش متعهد باشد. اجتماع آن وقت یک جزئی است از این همه.

من از کلاس هشتم گرایش پیدا کردم به خواندن ادبیات کلاسیک و نثر. به‌خصوص متوجه نثر عرفانی شدم. می‌خواندم و لذت می‌بردم، حتی اگر معنایش برایم دریافتنی نبود یا اگر درمی‌یافتم و موافق نبودم. مثلاً تذکره‌الاولیاء می‌خواندم یا اسرارالتوحید. از نفس این نوع حرف زدن از موسیقی کلام و حسی که در آن بود، که هنوز هم هست. موقع چیز نوشتن این حس شدیدتر است. حس می‌شود، مثل جسم، تیله، مثل حالتِ… مثل سنگریزه یا موم است زیر انگشت‌هایم شبیه کار مجسمه‌ساز است. یعنی کلمه را من باید لمس کنم تا ببینم این همان است که معنی را می‌رساند یا نه. و لمس می‌کنم کلمه را.

بزرگ‌ترین چیزی که آدمیزاد بهش رسیده خیال می‌کنم زبان است، بزرگترین دستاورد آدمی. ارسطو هم تعریفی که از آدم می‌کند این است که انسان حیوان ناطق است، می‌تواند حرف بزند.

گمان می‌کنم اجتماعی که در حال انحطاط و فروریختن باشد زبانش هم فرو می‌ریزد. مگر آنکه آن انحطاط موقتی و زبانْ زبانِ کهنِ مایه‌داری باشد، بتواند مقاومت کند. دوره‌هایی که از نظر فکری فقیر است زبان هم فقیر می‌شود.

نقل از کتاب «کارنامۀ ناتمام»، گفت‌وگوی بلند علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب، نشر نیلوفر
 
موضوع نویسنده

آریانا

سطح
5
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
3,431
12,574
مدال‌ها
6
بهمن فرسی
«این ضرب‌المثل که می‌گوید اگر پنج انگشتت را آغشته به عسل کنی و بگذاری توی دهانش، باز هم دستت را گاز می‌گیرد و می‌گوید تلخ بود، پر و پایه و صحت و اصالت و منطق دارد؟
اولاً چه کسی به آدم گفته یا از آدم خواسته که پنج انگشتش را عسلی کند و بگذارد دهان ک.س دیگر؟
ک.س دیگر خودش انگشت دارد. اگر میل داشت، از هر جا که باشد عسل‌اش را گیر می‌آورد، و با انگشت یا هر ابزار دیگر که بخواهد آن‌را نوش‌جان می‌کند.
ثانیاً آقاجان وقتی تو پنج تا انگشت بکنی توی دهان کسی، گیرم آغشته به عسل یا حنظل، خب آن بابای پنج انگشت در دهان فروشدۀ نفس بند آمده، معلوم است که دست تو را به دندان می‌گزد.
عزیز من، جان من، عسل می‌خواهی بچشانی، سر سوزن بچشان.
اگر بناست ثابت بشود، در پروندۀ کتبی یا شفاهی‌ات قید بشود که تو زهر به آدمیزاد نمی‌چشانی همین بس است.
اگر هم بناست آدمیزادۀ هلاهل از پستان دهر مکیده، با وجود چشیدن عسل از سر انگشت تو باز هم جوالدوز شکایتش سینۀ دهر را بخراشد که وای حنظل به من خوراندند پس باز هم برای صفت عسل‌خورانی حکمتی باقی نمی‌گذارد.
اگر باز هم مطلب روشن نیست، نسخه را این طوری بنویسم:
آهای برادر! خواهر! عزیز محترم نیکخواه! ای غریبه! ای دغل! ای دشمن! از فردا عسلت را برای خودت نگهدار تا کمتر از دست من بی‌‌چشم و رو زجر بکشی.»

-با شما نبودم
 
بالا پایین