شاهدخت
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,891
- 39,332
- مدالها
- 25
دستی بر زانوی شلوارک لی دخترک میکشد که صدای بغضآلود ترنج را میشنود.
- خوبم خاله، افتادن که درد نداره... مگه نه بابایی؟
سنگینی نگاه سبزش خنجری بر قلب ناآرامش میزند.
- آره بابا، افتادن که درد نداره.
بوسهای به لپ دختر خود مینشاند و میایستد.
فکرش درگیر شد، درگیر اینکه در چه زمانی وقت کرده بودند که با هم آشنا شوند که آن را خاله هم مینامد.
گوش به صدایش را که پسرک را مخاطب قرار گرفته، میسپرد.
- بریم پسرم؟
پسرک از بالای سرسرهها به پایین میپرد و به سمت مادر شکستهاش میرود و میگوید.
- میشه چند دقیقهی دیگه بریم؟
- نه پسرم، مامان کار داره.
پسرک که خود هم از بازی کردن خسته شده بود، گوشهی مانتوی لیمویی مادرش را میگیرد و میگوید.
- باشه، بریم.
دستی بر زانوی شلوارک لی دخترک میکشد که صدای بغضآلود ترنج را میشنود.
- خوبم خاله، افتادن که درد نداره... مگه نه بابایی؟
سنگینی نگاه سبزش خنجری بر قلب ناآرامش میزند.
- آره بابا، افتادن که درد نداره.
بوسهای به لپ دختر خود مینشاند و میایستد.
فکرش درگیر شد، درگیر اینکه در چه زمانی وقت کرده بودند که با هم آشنا شوند که آن را خاله هم مینامد.
گوش به صدایش را که پسرک را مخاطب قرار گرفته، میسپرد.
- بریم پسرم؟
پسرک از بالای سرسرهها به پایین میپرد و به سمت مادر شکستهاش میرود و میگوید.
- میشه چند دقیقهی دیگه بریم؟
- نه پسرم، مامان کار داره.
پسرک که خود هم از بازی کردن خسته شده بود، گوشهی مانتوی لیمویی مادرش را میگیرد و میگوید.
- باشه، بریم.