همگانی به وقت شعر ♡

[کیـانـا.T]

من در این

خلوتِ خاموش سکوت

اگر از یادِ تو یادی نکنم، می شکنم

 

[آراد]

وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز

ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام
نیم جانی هست و می‌آید نیاز ازمن هنوز

آن‌چنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سال‌ها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز

سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز

همچو وحشی گه به تیغم می‌نوازد گه به تیر
مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز

 

[نیما نصر]

لمسِ آغوشِ تو گر باشد و من باشم و دل
دیگر از هر دو جهان، هیچ نخواهم ز خدا...


حمیدرضا یگانه

 

[کیـانـا.T]

در جهان نقش تماشا را
زِ دل شستم که دیدم

پرده ای در این
نگارستانِ غم دیدن ندارد

 

[آراد]

ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من

ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من

با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر
من زنده ام به مهر تو ای مهربان من!

کی می رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من

 

[کیـانـا.T]

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»...

 

[آراد]

گر مرا ترک کنی من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد

 

[کیـانـا.T]

شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من...

 

[آراد]

دلم تنگ است از این دنیا چرایش رانمیدانم
من این شعر غم افزا را شبی صد بار می خوانم

چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونگر
قسم بر پاکی اشکم جوابم را نمی دانم

 

[هدیه امیری]

چِه کُنَم اَز دِلتَنگی؟
کِه هَر آن سو، تو را می‌بینَم!
که دلتنگی برایت، کارِ هر روزم شُدِه اَست .
کِه بالُ پَری نیست مَرا!
دِگَر فرصَتی نیست مَرا!
زِ هَر شیشه‌ای مَن شِکننده‌تَرم!
زِ هَر آه بَر خود، دَر دِل می‌شکنم!

تکه‌ای از مجموعه اشعار تلاطم احساس نوشته‌ای از هدیه امیری