جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تکمیل شده [بَردین] اثر «هستی جباری نویسنده انجمن رمان‌بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده توسط DELVAN. با نام [بَردین] اثر «هستی جباری نویسنده انجمن رمان‌بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 792 بازدید, 9 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده
نام موضوع [بَردین] اثر «هستی جباری نویسنده انجمن رمان‌بوک»
نویسنده موضوع DELVAN.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELVAN.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
Picsart_23-02-12_23-37-14-095.jpg
عنوان: بَردین
نویسنده: هستی جباری
ژانر: عاشقانه، تراژدی
جلد دوم بارین.
مجموعه: یک قدم تا تنهایی
ویراستار: M.M
کپیست: Hilda;
خلاصه:
هنر تو رنگ‌ و رویش رفته‌ است، یک شاعری که کسی شعرهایش را نمی‌خواند.
نامه‌های یک عاشق را نمی‌خواند، مانند نمایشی که هیچ بیننده‌ای ندارد.
می‌دانی آن ره بی‌رهگذر از آن کیست؟
شاید آن‌که در کوچه‌های خاکی عشق به سر می‌برد... امشب قرار است تو دیگر نباشی!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DELVIN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
13,759
32,198
مدال‌ها
10

Negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۳۱۵۴۴(2) (9).png
-به‌نام‌یزدان-

درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»

×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVAN.
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
مقدمه:
نامه‌هایم را پس از مرگم بخوان که همه‌ی آن‌ها را برای تو نوشته‌ام!
شعرهای داخل صندوقچه‌ی قدیمی‌ام را بخوان، قفل عددی‌اش تاریخ تولدت است.
زندگی تو در زندگی من آمیخته شده و جدا شدنی نیست.
حتی یک ثانیه‌اش هم نمی‌توانم بدون تو تصور کنم؛
حتی اگر زندگی برود تو در قلب من زنده‌ای!​
 
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
تنها می‌توانم بگویم دلم برایت تنگ است؛
ای تمام وجود من!
چرا پیش من نماندی؟
انگشتانِ سفیدت با آن انگشتر طلا زیباتر گشته بود؛ قفل انگشتان من و زیر باران یادم نمی‌رود. طنین باران از بالای چترِ قرمزمان می‌آمد.
نفس در سی*ن*ه‌ام گره خورده بود و قلبم به تندی می‌زد، همراه تو همیشه به من خوش می‌گذشت؛ حتی آن زمانی که قلبم را شکافته بودی.
همان شب بود و باران تبدیل به برف شده بود، اشک‌های من با هر کلمه‌ی تو جریان داشت.
احساس من هنوز اسیر قلب بی‌احساس تو بود و من با هر قدم که دور می‌شدی می‌فهمیدم... .
فهمیدم که چقدر به تو و آن دستان سفید و موهای کهربایی‌ات عادت دارم، در دریای چشمانِ تو خواهم غرق شد.
یادم نرود! پس از آن، این مرد بی‌چاره و دل شکسته دست بر موهای مشکی‌اش می‌کشد و چشمان مشکی‌اش غرق در اشک است.
حال آن مرد پیر شده، از موهای جو گندمی‌اش و چین‌های گوشه چشمش مشخص است که تو او را ترک کرده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
جوهر مشکی رنگش را در دست می‌گیرد شاید این جوهر هم مانند بقیه خشک شده‌است.
دیگر صدایی نیست که از پشت به او بگوید:
- بَردین.
قدمی تا تنهایی! راهی نیست؛ ولی پس از پا گذاشتن در هزار توی خاکیِ تنهایی به بی‌راهِ می‌کشد، تنها کسی که او را ترک نمی‌کند تنهایی است.
چند وقت است که این لباس خاکستری را می‌پوشد؟! ابرهای خاکستری آسمان قلبش را در بر گرفته‌اند و دست بردار نیست.
صداهای ماندگار آن زنِ زیبا با آن لباس‌های قرمز یاقوتی‌اش از یاد نمی‌رود، شاد و سرخوش، حال که او رفته است لباس‌های خاک خورده این پیرمرد برای چیست؟!
برای چه کسی بپوشد و برای چه کسی شعر بگوید؟ هزاران نامه تا نوشته در دست من است؛ اما زبانم یاری نمی‌کند تا او را به مقصد برسانم.
- زمان زندگیم تموم شده و قلبم برای چندمین بار شکست. تو کجایی؟! گلویم خشک شده، تو رفتی و حتی لیوان آبی توی دست پینه بسته‌م ندارم. کی بر می‌گردیم؟ کی میای که بر گردیم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
با همان جوهرِ آبی و نیمه‌ خشک‌ شده‌م می‌نویسم، یک نامه‌ی عاشقانه برای تو که شاید به دستت برسد. افسوس!
افسوس که تو نیستی، افسوس که رفته‌ای و حتی نامه‌هایم به دستت نمی‌رسد و من خسته... در آغاز مانده‌ام و نمی‌دانم پایان این دفتر به کجا می‌کشد.
آغازِ من با تو شروع شد و پایان... دست من نیست وگرنه تو را بر می‌گرداندم حتی اگر پایان من آغازِ تو باشد.
چو ندانم کجایی دلیل نمی‌شود که رهایم کنی، نشانت کجاست؟ کجا بگردم که یک نشانه از تو باشد؟
حتی یک نشان ندارم، عود کنار تختِ یاقوتی‌ام تمام شده و دیگر بویش همه جا را فرا نمی‌گیرد، تو نیستی که او را روشن کنی... .
- برایت می‌نویسم جانانم؛ حتی اگر تو رفته باشی و یادی از دیار ما نکنی، حتی دریغ از یک نگاه مرا در اغما تنها بگذاری. با چشمان دریایی‌ات بنگر مجنونت را که جنون تنش را فرا گرفته. دست بردار نیستی؟
نمی‌داند سیل اشک‌هایش از چه نشات می‌گیرد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
هر چه که هست خیر نیست و غم است، درد است!
این نویسنده چندی دیگر زنده نیست از نفس گره خورده در سی*ن*ه‌اش مشخص است، از صدای گرفته و عطسه‌های گاه و بی‌گاهش می‌توان فهمید.
پیر و شکننده شده است و مقصر را خاطرات نمی‌بیند... اما خاطرات او را پیر و پیرتر می‌کند.
نامه تا نوشته دوم را می‌نویسد و با خود می‌خواند:
- متأسفم که نتونستم عاشق خوبی برای تو برای تو باشم اما... یک چیز کاملاً مشخص است. من و تو مکمل‌هایی هستیم جدا نشدنی؛ حتی اگر تو مرا رها کرده باشی!
و باز هم نامه را راهیِ سطل زباله می‌کند، نمی‌داند چه بنویسد که درد دلش را شرح دهد؛ اما رفتنی‌ها رفته‌اند و دیگر قصد برگشت ندارند!
غم گلویش را گرفته و دریای چشمانِ یار حتی در عکس‌هایش نیز طوفانیست.
- دلم تنگ شده مریمم، کی این جدایی رو می‌شکنی؟! کی این حصار تنگ رو بر می‌داری؟ قرار نیست باز با همون قلب یاقوتی رنگت عشق تقدیم این چشم‌های رنجیده کنی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
تنها پاسخ قلبش تنهایی تا ابد بود و این حکم صادر شده بود و دیگر برداشتی نبود.
این گناه بخشودنی نبود و قرار نبود دوباره برگردد و بردین این مردِ پیر شده را شاد کند... .
رها شده بهایی از تنهایی دور و اطرافش ندارد، چند سال است که او را به خاک سپرده است؟ چند وقت است که با او به قهوه‌خانه‌ها نرفته است؟
چرا و چرا؟! چرا این همه مدت تنها مانده است و چه کسی قبولش می‌کند؟
چه کسی جواب قلب شکسته‌اش را می‌دهد و چه کسی با یک قلب شکسته زندگی می‌کند؟
چرا غرق شده را نجات نمی‌دهند و حتی یک نفر هم غریق نجات نیست؟ حتی یک لحظه یا یک رویا! او حتی رویا هم نمی‌بیند.
فقط تصویر پشت پنجره‌ی تیره و تار چشمانش می‌آید و می‌رود، می‌بیند تنها شده است؛ ولی نمی‌آید که او را دست در دست خود ببرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
به فراز خیال‌ها و جایی دور از زندگی!
دور از بدی‌ها... دور از غصه‌ها!
دور از آدم‌های بی‌مصرف و غمگین، دور از افراد ظاهر بین!
***
(بردین)
و این منم یک مرد با ظاهری سوخته در آتش سوزی و او... با قلب یاقوتی رنگش مرا در همان آتش سوزی ترک کرد.
مرا تنها گذاشت و دیگران با این ظاهر سوخته از من می‌ترسند و من هنوز در همان خانه سوخته زندگی می‌کنم و در همان خانه می‌سوزم.
در خانه‌ی خاطراتم با او، میان خاطرات خوشم می‌مانم.
با همان صندوق پر از نامه تنها مانده‌ام.
صورتم گواه از تلاشم برای زنده ماندن محبوبم است.
من زندگی می‌کنم؛ اما تنها با نامه‌ها، شعرها، داستان‌ها و خاطرات او... تنها!
من انتظاری ندارم او حتی نمی‌تواند برگردد و من با تنهایی‌هایم می‌مانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,759
مدال‌ها
6
من هنوز هم منِ‌او هستم و می‌مانم حتی اگر این روزها هم آخرین روزها باشد.
مرگ باشد؛
غصه باشد.
او نباشد و تنها من باشم؛
این زندگی دیگر تواناییِ ندارد که کسی را بکشد و تنها مرگ است که می‌آید.
سال‌هاست که به نامه‌ی او دست نزده‌ام، این آخرین نامه‌ی او به من بوده است...
و من حتی بدون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌که به او را باز کنم آن را می‌بویم.
حال پس از این ۶ سال تنهایی می‌خواهم نامه را باز کنم؛ اما حسی در وجودم داد می‌زند:
- این کار رو نکن!
قلبم چیز دیگری می‌گوید:
- این آخرین یادگاری اون به تو بود پس بازش کن.
با کمی جان که در تن دارم نامه‌ را باز می‌کنم و او را برای خود می‌خوانم:
«محبوبم این نامه آخرین نامه‌ی من به تو است، شاید زندگی ما پایه‌ای محکم نداشت و زود فرو ریخت؛ ولی... .
این را از من بپذیر که می‌دانم چندی نمانده تا زنده بمانم.
درد امانم نمی‌دهد این آخرین صحنه‌هاست.
من در بیمارستان و تو با صورتی سوخته این را فراموش نخواهم کرد.
تو تا آخرین نفس همراه من می‌مانی؛ اما یادم نمی‌رود.
چهره‌ی قدیمی و خنده‌ی زیبایی بر لبانت، عطر شیرین و آخرین عاشقانه‌ها این آخرین نفس است.
تو تا آخرین لحظه همراه من ماندی!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین