- Jan
- 29
- 445
- مدالها
- 2
"روز سی و سوم"
زیبارو، چه اندازه صبر کافی است؟ هر چقدر هم باشد، من ندارم. خستهام، غمگینم، دردی در قلبم حس میکنم. جای خالیت در زندگی بسیار به چشم میآید. رنگی به رخ ندارم. فرقی با آدم داخل قبر نمیکنم. تحمل من هم به این میزان بود. نمیتوانم تو را گوشههای ذهنم ببینم و نداشته باشمت. نمیتوانم تو را در جایجای قلبم حس کنم و نبوسمت. شاید این هم پایان من است.
زیبارو، چه اندازه صبر کافی است؟ هر چقدر هم باشد، من ندارم. خستهام، غمگینم، دردی در قلبم حس میکنم. جای خالیت در زندگی بسیار به چشم میآید. رنگی به رخ ندارم. فرقی با آدم داخل قبر نمیکنم. تحمل من هم به این میزان بود. نمیتوانم تو را گوشههای ذهنم ببینم و نداشته باشمت. نمیتوانم تو را در جایجای قلبم حس کنم و نبوسمت. شاید این هم پایان من است.