با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!دم به دم تنگ کنم دایره خلوت خویشهر چند که دلتنگتر از تُنگِ بلورم
با کوهِ غمت سنگتر از سنگِ صبورم
اندوهِ من انبوهتر از دامنِ الوند
بشکوهتر از کوهِ دماوند، غرورم
یک عمر پریشانیِ دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوقِ تو گذر میکنم از خویش
تو قافِ قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلندِ تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک