می خواستم که زخم دلت را رفو کنم
خود را میان بی کسی ات جستجو کنم .
وقتی سکوت روی لبت موج می زند
با شعر های تازه ی تو گفتگو کنم .
آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را_
با چشم های مضطربت روبه رو کنم .
گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم
شاید مزاج تلخ تو را زیرورو کنم .
می خواستم که سبزی چشمان خویش را
با دختران سبزه ی شهرت هوو کنم .
اما همیشه ساکت و سردی و مانده ام
خود را چطور در دل سنگت فرو کنم .