- Aug
- 185
- 436
- مدالها
- 2
بیمعنینویسی*
انبردست را میخارم و خاب میبینم بیدار پختهام. لیوان از دیوار نشانی میگیرد و دندان را به دستور دستمال مینویسم روی چمن. کلمه پا شده و نبض میبارد. جملهها جان هم را بساط کردهاند و اسفالت از پستچی امضا میسوزاند. شیارهای شوفاژ به بنفشه میبرازد و شبنم شادی میانبارد. خار کتاب میخارد و سوزن از نیزارِ خامطبع طراوت میجوید. من کتاب میتابم. کلمه بازی میدوزد. فعل میپرد تاب جمله را میتکاند. چکمهبوس میتازد و آتشآوارهی جنگلِ جیوه میشود. در گوشرسم نیست کاغذی که صورتی میبالد و بهرهی پوشال میچپاند در دسترس.
هذیان محض.
انبردست را میخارم و خاب میبینم بیدار پختهام. لیوان از دیوار نشانی میگیرد و دندان را به دستور دستمال مینویسم روی چمن. کلمه پا شده و نبض میبارد. جملهها جان هم را بساط کردهاند و اسفالت از پستچی امضا میسوزاند. شیارهای شوفاژ به بنفشه میبرازد و شبنم شادی میانبارد. خار کتاب میخارد و سوزن از نیزارِ خامطبع طراوت میجوید. من کتاب میتابم. کلمه بازی میدوزد. فعل میپرد تاب جمله را میتکاند. چکمهبوس میتازد و آتشآوارهی جنگلِ جیوه میشود. در گوشرسم نیست کاغذی که صورتی میبالد و بهرهی پوشال میچپاند در دسترس.
هذیان محض.
آخرین ویرایش: