شعرای اوّلیه از ۳۳ وزن عروضی که در اصل از زبان عربی وارد شعر پارسی شده بود استفاده میکردند که بسیاری از آنها با زبان پارسی هماهنگی نداشتند. بعدها سعدی وزنها را بهگزینی کرد و تنها از ۷ وزن عروضی که روانتر بودند استفاده کرد. نمونهای از وزن روان:
درآن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم | | بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم |
نمونهای از وزن غیر روان:
(اصفهانی)
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی | | که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی |
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین | | همهٔ غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی |
وجود قافیه
قافیهها باید علاوه برهم آوا بودن، هنرمندانه نیز باشند، بسیاری از شعرای بزرگ با انتخاب مناسب قافیه ذهنیت خود را به مخاطب القا میکنند. مانند نمونههای زیر:
نالم بدل چو نای من اندر حصار نای | | پستی گرفت همت من زین بلند جای |
در شعر بالا ما در قافیهها «آی» میکشیم و با غم شاعر همراه میشویم.
بپیچید و زان پس یکی آه کرد | | ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد |
شعر بالا مربوط به لحظه خنجر خوردن سهراب است؛ خواننده با خواندن شعر دو «آه» میکشد و باز هم با شعر همراه میشود.