عنوان: تازیانه
نام نویسنده: Setare_gh
ژانر:عاشقانه
ناظر: @دلربا :)
خلاصه:
دخترک می خندید شادمان بود، تا زمانی که تمام دغدغه اش گذاشتن اسمی برای عروسک هایش بود و بازی کردن با آنها...
دخترک بزرگتر که شد باز هم درگیر بازی می شد اما این بار بازی با عروسک هایش نبود گویا درگیر بازی بزرگتری شده بود بازی با روزگار
روزگاری که گاه ریشخند می زد ،ریشخندش زخمی می شد غبار می بس بر دل دخترک گویا می گفت باز هم دیدی من برنده شدم؟
حال این دخترک دیگر دخترک نبود گویی پسوند ک برایش زیادی کم بود، حال دختری بود که بزرگ شده بود بهای این بزرگ شدن گریستن در دامن مادر خود بود.
تارا که دیگر عوض شده بود هیچ ک.س هیچ چیز براش مهم نبود و تنها به فکر انتقام بود اما انتقام از کی؟از کسی که زندگیش را تباه کرده است کسی چه می داندشایدم از خودش!
نام نویسنده: Setare_gh
ژانر:عاشقانه
ناظر: @دلربا :)
خلاصه:
دخترک می خندید شادمان بود، تا زمانی که تمام دغدغه اش گذاشتن اسمی برای عروسک هایش بود و بازی کردن با آنها...
دخترک بزرگتر که شد باز هم درگیر بازی می شد اما این بار بازی با عروسک هایش نبود گویا درگیر بازی بزرگتری شده بود بازی با روزگار
روزگاری که گاه ریشخند می زد ،ریشخندش زخمی می شد غبار می بس بر دل دخترک گویا می گفت باز هم دیدی من برنده شدم؟
حال این دخترک دیگر دخترک نبود گویی پسوند ک برایش زیادی کم بود، حال دختری بود که بزرگ شده بود بهای این بزرگ شدن گریستن در دامن مادر خود بود.
تارا که دیگر عوض شده بود هیچ ک.س هیچ چیز براش مهم نبود و تنها به فکر انتقام بود اما انتقام از کی؟از کسی که زندگیش را تباه کرده است کسی چه می داندشایدم از خودش!
آخرین ویرایش توسط مدیر: