- Jul
- 0
- 1,111
- مدالها
- 1
بلهسلام اینجا باید درخواست تگ هم بدیم؟
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!بلهسلام اینجا باید درخواست تگ هم بدیم؟
سلام اینجا باید درخواست تگ هم بدیم؟
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترم![]()
تکمیل شده - اخرین یادگاری اثر مرام فواضلی
کد: ۰۲۷ عنوان: اخرین یادگاری نویسنده: مریم فواضلی ژانر: عاشقانه، اجتماعی ناظر: NILOFAR ویراستار: نیایش بیاتی، آرتا دخت کپیست: خلاصه: عاشق شدن، دوست داشتن، ماندن و رفتن دست کسی نیست.. . رمان ما درباره دوتا عاشقصحبت میکند... . پاییز، دوست دارم، فصل غم است... . غم، را دوست دارم، چون اشک من...forum.romanbook.ir
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترمسلام وقت بخیر درخواست نقد
دوزخی از حرارت باروت
اثر: مرضیه موسوی
![]()
فایل شده - [رمان دوزخی از حرارت باروت] اثر «مرضیه موسوی»
عنوان: دوزخی از حرارت باروت نویسنده: مرضیه موسوی ژانر: پلیسی، طنز، عاشقانه ناظر: DELVIN. ویراستار: @zawriiii._ :) @HaNiGhaderi کپیست: @Hilda; خلاصه: دختری از تبار غم که خانوادهاش را با یک کینهی کهن از دست دادِ، بعد از گذشت سالها؛ وقت این رسیده که انتقام خون از دست رفتهی خانوادهی بیگناهش...forum.romanbook.ir
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترمدرخواست نقد
پرواز سایهها
اثر: مرضیه موسوی
![]()
مطلوب - [پرواز سایهها] اثر « مرضیه موسوی کاربر انجمن رمان بوک»
نفسم رو سخت بیرون دادم هرچند که ناامید کننده نبود ولی امیدوار کننده هم نبود تا به خودم بیام که سلطان رفته بود و سپنتا اشکش روون! آهی کشیدم و به بچهها نگاهی انداختم، بازم حالشون تعریفی نبود چشمانم رو محکم فشار دادم باید به خودم مسلط بشم تا همه یکم قوت قلب بگیرن، لب خشک شدهام رو با زبون تر کردم...forum.romanbook.ir
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترمسلام. درخواست نقد دارم.
![]()
در حال تایپ - [نغمههای خونین شب] اثر «Mikayla کاربر انجمن رمان بوک»
نام رمان: نغمه های خونین شب نویسنده: Mikayla عضو گپ نظارت: S.O.V(5) ژانر: فانتزی، عاشقانه، تراژدی خلاصه: کسی چه میدانست که در پس پردهی نگاههای بیاحساس پادشاه اصیلزادگان چه میگذشت. نگاهی که سالها به تابلویی بر روی دیوار خشک شده بود، یا شاهزادهای که در تمام عمرش از ترس جان از همگان...forum.romanbook.ir
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک