MAHYAS
سطح
10
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,831
- 39,144
- مدالها
- 25
این رویداد او را بیشتر به یاد ارزگان میبرد و کشته شدن پدرش بدست مولوی قوماندان تورگل را به یاد میآورد. کار رسانهای دل میرجان را میزند. به کمک مرجان به شغل ترجمه میگراید. زمانی که نخستین مبلغ حقالترجمه را از دستان سپید مرجان دریافت میکند دیگر آشنایی آنان نه تنها به دوستی که به دلبستگی میانجامد. عشق مرجان او را بیشتر از پیش به تأمل در باره زنان وامیدارد. ازان به بعد هردو تمامی سوراخ سمبههای شهر را میگردند. به پغمان میروند و شبانگاه در بند قرغه آب تنی میکنند. مدتها میگذرد و طی آن مرجان همواره از میرجان میخواهد که برای او از ارزگان بگوید. اما هربار که میرجان از قلعه پنج برجه و شش زن مندوخان قصه میکند، مرجان اشک میریزد و چیزی نمیگوید. میرجان چنان به زن علاقهمند میشود که لوحه سنگی برای قبر شیروبیگ میخرد و این جمله را برآن حک میکند:» ما از زنان بودهایم و باید به سوی آنان بازگردیم.» محرم فرا میرسد و مرجان از میرجان در باره دهه عاشورا میپرسد. میرجان پاسخ میدهد: در عاشورا اغلب مردم عقدههای شان را تخلیه میکنند؛ و از مرجان میخواهد که ما نیز ازین فرصت استفاده کنیم. به این ترتیب هردو در شام غریبان زمانی که شهر در تاریکی فرورفته و آواز نوحه و سی*ن*ه زنی از هر طرف به گوش میرسد، آن دو نخستین نزدیکی شان را برقرار میکنند. مردم عزادار بالای آنان یورش میبرند. مرجان توسط مالک رستورانت نجات مییابد ولی میرجان پس از لت و کوب فراوان دستگیر و زندانی میشود. در زندان از لوحه سنگی که آیه قرآن برآن تحریف شده است تا سی*ن*ه بند یک زن، شواهد کافی وجود دارد که ارتداد، کفر و فحشای او را ثابت کند. مولوی تورگل که اکنون از اراکین حکومت است برای کامل خان و میرجان حکم اعدام همزمان را ثابت میکند. میرجان در آخرین روز زندگیاش میفهمد که مرجان همان کتوری دختر مندوخان و عمه پیر او همان دردانه مادر اندر خودش بوده است. اکنون کار از کار گذشته است و میرجان لحظاتی پس از اعدام را مجسم میکند که دو زن دو تابوت را تحویل میگیرند. دردانه پسر رضاعیاش کامل خان و مرجان عشقش میرجان را.