جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {تمام چیزی که می‌خواهم} اثر •ستاره حقیقت جو کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ستاره حقیقت جو با نام {تمام چیزی که می‌خواهم} اثر •ستاره حقیقت جو کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,238 بازدید, 25 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {تمام چیزی که می‌خواهم} اثر •ستاره حقیقت جو کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ستاره حقیقت جو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر رمان بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
78
420
مدال‌ها
2
***

مادرم همیشه می‌گفت من زیاد از حد احساساتی هستم.
او میگفت:
-من روحیه حساس و شکننده‌ای دارم و این مانع از رسیدن من به موفقیت می‌شود.
این چیزی نبود که من می‌خواستم.
بعد از آن تورا دیدم و به یکباره همه چیز تغییر کرد
مادر مدام از اخلاق خوبم تعریف می‌کرد و همه گان پرا الگوی فرزندان خود خطاب می‌کردند.
مدت کوتاهیی طول کشید تا متوجه شوم این هم چیزی که من می‌خواهم نیست.
من تورا می‌خواستم و تو...
دوباره همه چیز را تغییر دادم به یک آدم سنگ دل و شاید بی احساس تبدیل شده‌ام و در ای بین سخنان مادرم هنوز پا ور جاست.
در هر حال قضاوتم می‌کند.
و درست در این حالت پر از خالی به این فکر می‌کنم که من تو را نمی‌خواستم.
من عشق نمی‌خواستم.
من فقط یک " چرا " ساده می‌خواستم. از سمته کسی که دوستم دارد.
تا خالی کنم این حجم از نفرت و بود و نبودم را.
تا پر شوم از آرامش نسبی دوران.
همین و بس!
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
78
420
مدال‌ها
2
***

دلم دریا می‌خواهد تا خودم را به دستانش بسپارم و تمام.
دلم یک ارتفاع بلند می‌خواهد بپرم و مرز ارا جا به جا کنم و در آخر تمام!
دلم بودنت را می‌خواهد حتی اگر بخواهی فقط سرکوفت بزنی.
من دیگر از تنهایی بیزار است، گویی فضای اتاق هر لحظه تنگ تر و تنگ تر می‌شود و عواطف و احساساتم‌را به هم می‌فشارند.
قلبم از شدت بیهودگی‌فشرده می‌شود و خدا می‌داند تا کی می‌تواند تحمل‌کند!
و سرم...
گفته بودم سرم توان درک افکارم را ندارد.
مگر‌ نه؟!
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
78
420
مدال‌ها
2
***

می‌خواهم به سرزمینی بروم که همگان مرا به پاس من بودنم دوست بدارند نه کارهایی که انجام می‌دهم.
می‌خواهم به دیاری بروم که به واسطه زن بودنم سزاوار تهمت و ناسزا نباشم.
می‌خواهم کوچ کنم از شهری که شهروندانش تنها قضاوت بلدند.
این روزها می‌خواهم فرار کنم.
و تمام چیزی که می‌خواهم مطمعنا آرامیشیست که مدت ها از دست داده ام!
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
78
420
مدال‌ها
2
***

من خوش بختی می‌خواهم
من تو را می‌خواهم
من ازادی می‌خواهم
من عشق می‌خواهم
من محبت می‌خواهم
من... صبر کن ببینم.
تا کی باید به گفتن خواسته هایم بپردازم؟!
مگر‌کسی درک می‌کند؟!
مگر‌کسی توجه می‌کند.
به خداوندی خدا خسته‌ام.
چرا کسی مرا نمی‌فهمد؟

***

می‌خواستم نشد، نخواهم چه می‌شود؟
 
موضوع نویسنده
کاربر رمان بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
78
420
مدال‌ها
2
گاهی وقت ها باید تمام دردهای را فریاد بزنم تا همگان متوجه شکست و یا پیروزی درونیم شوند.
می‌دانید خسته ام از تظاهری که تنها درد را به همراه دارد.
و اما من بدون هیچ سر و صدایی می‌روم تا تو بفهمی چه بلایی بر سرم آوردی.
علاقه ام خداحافظی را سخت غیر ممکن می‌کند.
اما تو ای تمام من فقط بدان می‌روم تا در فردایی بهتر با تو ملاقات کنم.


پایان در ۱۷ فروردین ۱۳۹۹
ساعت: ۱:۰۸ دقیقه بامداد
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,045
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین