مطالب طنز توصیف کاربران •_• با دلرباتون

[DELVAN.]

کسانی که جنبه ندارند وارد این تاپیک نشن😁
می‌دونم بعد از این تاپیک دلربا تبدیل به یه کچل بی‌ریخت میشه🥺😁
حلالم کنید🥺 شاید مهمون فردا باشم.
ولی به جهنم که ناراحت بشید نمی‌دونید چه آشی پختم براتون من😁🤭
برید لذت ببرید.
فقط زیاد تند نخورید ممکنه دهنتون بسوزه😜​

 

[DELVAN.]

روزی روزگاری دلربایی داشت از این سو و آن سو می‌رفت که چشمش به انجمن خورد و وارد شد🤭
یکهو دینگگگگ کاربر ۲۲۵۲ وارد بازی شده ولی این کاربر بدبخت از کجا می‌دونست این‌جا کجاست؟😁
ای بسوزه پدر بیکاری🤭
و من بیچاره با اولین کسی که آشنا شدم و باز هم دینگگگگ این شما و این معاون جدید انجمن @بریوان در صدر جدول می‌شد مشاهده‌ش کرد😎
و در آن زمان یه آدم خشک و ناراحت و غم‌زده و انگار همه ک.س و کارش افتادن تو دره بود🤫😐
و ای بسوزه پدر کسی که این خانم رو ناظر من کرد🥺♥️
بیا برو بیا برووووو دیوونه شدم😳
و دینگ بعد از من معاون از زندگی سیر شدن استعفا داد😐
ای بابا من که تازه رنگ ناظر توسط @MHP رفته بود تو پاچم😁
و پس از آن بربری فروش مشغول کندن گیسوان منِ بدبخت شد عههههه چیکار موهام داری؟
این تازه اول راه من و بربری بود😳 حالا چی شد دقیقا😉
ای پدر بیکاری بسوزه🥺
اومدم شدم مدیر تالار ادبیات و گیر این ابلیس افتادم این شما و این @ıꪶꪶꪊຮı๑ꪀ فلز قشنگم😁
و این شروع کار بود در حالی که فائزه داشت از دست من دیوونه میشد 😌🤣
بمیرم براشون دوتاشون دینگگگگگگگ قسمت جالب ماجرا😁
از دست من سر به فلک گذاشته و استفا دادند و معلوم می‌شود.
۱- این دو کاربر از دست من خیلی عذاب کشیدند
۲- خیلی زود رنج هستند.
۳- خیلی از این که منو دارن خوشبختم.
۴- از حضور من لذت میبرند
علی برکت الله🤭😌

 

[DELVAN.]

روزیی کاربر ۲۲۵۲ در حال قدم زدن در رمان بوک بود که ناگهان یک عدد آدم😁
آدم که چه عرض کنم شیطان وارد شد🤨
و خود را شیطانی مغرور نامید 😐
و همان طور گذر کنان هاها کنان در حال قدم زدن بود که ای داد بی‌داد😳
نفهمید درخواست چه رنگی داده و دست چه ارشدی افتاده 😎
بله منو در کار جذبه می‌نمایند😎 این زرافه سرگرد مانند می‌دونه! @آریانا
خوب دیگه نفهمید چه کاری کرده که ای داد بر من دادنش دست دلربا و
دلربا شادان درحال قدم زدن به حالت با جذبه خود برگشت 🤨 @DLNZ
- اسم واقعی شما شیطان و صف شما مغرور است؟ 🤨
+ خیر😐
-‌ تا حالا در انجمنی رنگ داشتید🤨
+ خیر😐
یکی نبود بگه خیر و زهرررر برای شادی من دو تا بله بگو من سکته کردم که😳😎
صلوات ختم کنید😐
بعد از چند روز در حال گذر از نمایه من با هم آشنا شدیم 😐
ولی نمیدانم چه شد دست و دلم لرزید خواهر شدیم 😳
و در حال ذکر گفتن دیدیم با شعار نه خیر حالا دیگه نوبت ماست😎
این دلناز از همه جا بی خبر نمی‌دونست این رفاقت به این معنی نیست
ولی بازم اومد پیشم و این موجود مزاحمی که مشاهده می فرمایید @Aynaz
که همه از دست او و ویژگی‌هاش سر به فلک گذاشتن دختری با آستین حلقه‌ای آیناز با موهای قهوه‌ای 😐
راهی بسی طولانی است را طی کرده و از گفتمان با من خسته به گوشه‌ای نشستند تا گلویی تر کنند ولی دیدن نه از این خبرا نیست😎😳
باید تا جان دارند پیش من سکته کنند🚶
آیناز و دلناز همزمان: این چه کاری بود ما کردیم😳
من: حیح خوب کاری کردید😎
و اینک بدی‌هایشان:
- این شیطان اصلا مغرور نبوده است😳
- این آیناز اصلا درونگرا نبوده است😳
- این دو هر دو مود بودند 🤨
- بشدت پلید بوده🥺
- مرا شهید کرده😐
- و سپس از دست من جان به جان آفرین تسلیم خواهند کرد تا درودی دیگر بدرود