او با کینگ پین مقابله میکند اما به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. بدن بیهوش او به پشت یک تاکسی که به رودخانه شرقی هل داده شده بود بسته میشود، اما او درست به موقع از خواب بیدار میشود تا به سمت امن شنا کند و راهی هلزکیچن (Hell’s Kitchen) میشود. در آنجا، او توسط مادر گمشدهاش مگی، که به عنوان یک راهبه در یک کلیسای کاتولیک خدمت میکند، پیدا میشود.