موضوع نویسنده
- Jan
- 1,447
- 3,356
- مدالها
- 2
و دختر داستان در اینجا بسیار ناراحت و اندوهگین در گوشه ای کز کرده و به چهره ی زخمی یار می نگرد ... ارام از ماشین پیاده می شود و به درون خانه می رود و اقا پسرم بعد اینکه مطمین شد دختر خانوم حتما رفته تو خونه مسیرش و میگیرد و میرود
و کم کم توجهشون بهم جلب میشه پسر شوخی میکنه دختر سرخ میشه و انگار نه انگارررررررررررررررر که تا چندی پیش به خون هم تشنه بودنو نمی خواستن سر روتن هیچکدوم باشه و پسر گودزیلا و دختر یه عفریته به تمام معنا بود ...از هر 10 کلمه 8 تاش بحث بود....و ما با یک تغییر شخصیتتتتتت عمیق در دختر و پسر مواجه هستیم ....
دختر ناگهان لیلی و پسر همچون مجنون میشه و مانند داستان فرهادی شیرین حاضرن به خاطر هم کوه بکنن و جان به جان آفرین تسلیم کنن ( البته تسلیم یکدیگر)
و در این احوالات پسر از فکر به (مسایل منکراتی ..) لبخند بر لب دارد و در دلش بله برون است و دختر کلاا سرخ است و از فکر به پسر نمی تواندد خارج شود و هر لحظه اورا به یاد دارد ..........
و کم کم توجهشون بهم جلب میشه پسر شوخی میکنه دختر سرخ میشه و انگار نه انگارررررررررررررررر که تا چندی پیش به خون هم تشنه بودنو نمی خواستن سر روتن هیچکدوم باشه و پسر گودزیلا و دختر یه عفریته به تمام معنا بود ...از هر 10 کلمه 8 تاش بحث بود....و ما با یک تغییر شخصیتتتتتت عمیق در دختر و پسر مواجه هستیم ....
دختر ناگهان لیلی و پسر همچون مجنون میشه و مانند داستان فرهادی شیرین حاضرن به خاطر هم کوه بکنن و جان به جان آفرین تسلیم کنن ( البته تسلیم یکدیگر)
و در این احوالات پسر از فکر به (مسایل منکراتی ..) لبخند بر لب دارد و در دلش بله برون است و دختر کلاا سرخ است و از فکر به پسر نمی تواندد خارج شود و هر لحظه اورا به یاد دارد ..........
آخرین ویرایش: