جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه جالبی های رمان هایی که تاکنون خواندیم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط ایران.بانو با نام جالبی های رمان هایی که تاکنون خواندیم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 366 بازدید, 15 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع جالبی های رمان هایی که تاکنون خواندیم
نویسنده موضوع ایران.بانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها 0
بازدیدها 0
اولین پسند نوشته 0
آخرین ارسال توسط ایران.بانو
موضوع نویسنده

ایران.بانو

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,447
3,356
مدال‌ها
2
و دختر داستان در اینجا بسیار ناراحت و اندوهگین در گوشه ای کز کرده و به چهره ی زخمی یار می نگرد ... ارام از ماشین پیاده می شود و به درون خانه می رود و اقا پسرم بعد اینکه مطمین شد دختر خانوم حتما رفته تو خونه مسیرش و میگیرد و میرود
و کم کم توجهشون بهم جلب میشه پسر شوخی میکنه دختر سرخ میشه و انگار نه انگارررررررررررررررر که تا چندی پیش به خون هم تشنه بودنو نمی خواستن سر روتن هیچکدوم باشه و پسر گودزیلا و دختر یه عفریته به تمام معنا بود ...از هر 10 کلمه 8 تاش بحث بود....و ما با یک تغییر شخصیتتتتتت عمیق در دختر و پسر مواجه هستیم ....
دختر ناگهان لیلی و پسر همچون مجنون میشه و مانند داستان فرهادی شیرین حاضرن به خاطر هم کوه بکنن و جان به جان آفرین تسلیم کنن ( البته تسلیم یکدیگر)
و در این احوالات پسر از فکر به (مسایل منکراتی ..) لبخند بر لب دارد و در دلش بله برون است و دختر کلاا سرخ است و از فکر به پسر نمی تواندد خارج شود و هر لحظه اورا به یاد دارد ..........
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ایران.بانو

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,447
3,356
مدال‌ها
2
و معمولا در این احوالات است دختری که تا ان زمان پشه ای نر از کنارش نگذشته بود و از بی شوهری رنج میبرد و در حال اماده سازی ترشی سرکه و کلم بود(بی خیال..😐😤😒😏😏)....ناگهان با عاشق شدن پسر اطراف دختر پر از جنس ذکور می شود ...از جمله یک شخص دیگر که رقابت با پسر می پردازد ....و پسر که هردم رگ غیرتش باد میکند ......و معمولا پسرای داستان با رژ دخترک مشکل دارن...و معمولا تو همین زمان پسر برای اینکه حرص دختر و دربیاره با بقیه میپره (که معمولا همه اون دخترا سرتا پا عملی و پر فیسو افاده و زشت و ایکبیری بدون غرور و اویزون هستن ... و کلا یه موجود عجیب و الخلقه بالباس باز و ارایششششششششششش فراوان هستند) و دختر نیز برای اینکه حرص پسرو در بیاره پشت تلفن با پسرا حرف میزنه و ارایش میکنه ( که معمولا پسر با چندیدن پسر در طول داستان درگیر میشه (بابا..جان من راز بقاس مگه ؟؟اراممممم)............ و خلاصه که با هزار بدبختی و غرور بحث زندگی تشکیل میدن ک البته تو زندگی مشترک نیز مشکلاتی دارن
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ایران.بانو

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,447
3,356
مدال‌ها
2
زندگییییییییییییی مشترککککککککککککککککککککککککک

در اثر مشکلاتی ...پسر عاشق به یه سادیستی روانی تبدیل میشه و...کلا هر بلایی که دلش میخواد سر دخترک میاره ....کتک ...شیشه و کبودی ...و جالب توجه اینجاس که دختر بازم عاشقه😐😐...و گویی که با هر کتک عاشق تر میشه (بابا جان من اینا چیه میسازین من یه نفر باهام اینکاروو کنه تا کمر به قتلش نبندم ول نمی کنم) و خلاصه پسر داستان روانی تر میشه ( و البته دخترم عاشق تر) و دخترم راهی بیمارستان و معمولا میره کمااااا... و پسر داستان بسیار پشیمانو به اشتباهش پی برده در بغل ای سی یو منتظر بهوش امدن یار است و از خدا و هیچکس دیگم دریغ نمی کنه(ای خدا به کمرت بزنه مردک)
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ایران.بانو

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,447
3,356
مدال‌ها
2
دختر داستان بهوش میاد و با هزار منت کشی دوباره بر میگرده سر زندگیش و ناگهان ...معشوقه ی قبلی پسرک باز میگردد و بسیییاررر اندوهگین و پشیمان و پسرکم متنفر از ان.....دختر احساس خطر میکنه و مشکوک میشه تا اینکه عشق قبلی پیام میده بیا به اینجا که میگم و دختر به انجا میرود و میبیند پسر دارد در کافه با دخترکک حرفففففففففففففففففففففففففف میزند ...حرف ...و زندگی رو ول میکنه و میره ...در حالی که دلی اکنده از عشق و بغض داره...اه , و البته بارداره😒😐... و میره یه روستایی و جایی معمولا پیش یه پیرزن و بچه رو میاره و پسره هم دربه در کوچه خیابون دنبال زنش ( آخه یکی نیست بگه توکه اوایل داستان اون همه زبون داشتی یه پشه مونث بغل پسره بود تا زیر و بمشو نمی کشیدی بیرون ول نمی کردی حالا اینجام موشه زبونتو خورد؟) عجب موشه ناجنسیه😑😐
( باورکنید می دونم می خواین حس عذاب وجدان و تو رمان درگیر پسر کنین و بگین چقدر سوختتت...) دچار سوختگی در زندگی شد) ولی نمی شه این حس عذاب وجدان و دختر تو داستان داشته باشه ؟! تا میخوره پسره رو بزنه و بدنش و سیاه کبود کنه بعد پسره عاشقش شه؟...اینم ایده ی جدیدیه ها😁😁😁🤣😂
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ایران.بانو

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
1,447
3,356
مدال‌ها
2
و در پایانم که بهم میرسن...البته بایه بچه که میگه بابا...و معمولا دارای چشمان آبی هست..........واقعا به این نویسنده ها باید افرین گفت ...تناقض و تضاد هم بخشی از ارایه های ادبی هست ....ولی من به شخصه واقعا این حجم از تناقض و تضادو درک نکردم و نمی کنم....اقا من از شما میپرسم کدوم شخصی عاشق کسی میشه که تحقیرش میکنه کتکش میزنه ؟!کدوم دختریییییییییییییی...نه یکی به من جواب بده....بابا اصلا چطور ممکنه تو از کسی بدت بیاد بعد خوشت بیاد .....اقا من تو بچگی با پسر داییم دشمنی داشتم باور کننین هنوزم دارم ....چطور ممکنه(البته به غیر از بیماری های روانی سادیسم و مازوخیسم)...دختران عزیز ذره ای غرور زنانه ی مارو در نظر بگیرید بابا دیگه انقدرم بدبخت نیستیم و البته پسراهم انقدر خوب نیستن....از داستانای سیندرلایی و سفید برفی که شازده با اسب سفید میاد بکشید بیردم خودتون شازده خودتون باشید ....الان نهایت نهایتش شازده ها با پراید میان از اسب سفیدم خبری نیست :ROFLMAO::ROFLMAO::ROFLMAO:😁...حالا من بهتون بگم پس فردا با پراید سفید مواجه شدید شوکه نشید.....😁🌱
موفق و پیروز ( یوز پلنگ قشنگم)باشید
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین