جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {جایی میان نان و نوازش} اثر •زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط YAMUR با نام {جایی میان نان و نوازش} اثر •زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 245 بازدید, 10 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {جایی میان نان و نوازش} اثر •زهرا غلامی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع YAMUR
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط YAMUR
موضوع نویسنده

YAMUR

سطح
1
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Nov
1,036
8,755
مدال‌ها
3
مادرم جهان را بلد نبود، اما خوب می‌دانست چگونه یک لیوان ترک‌خورده را آن‌قدر دقیق روی میز بگذارد که بتوان بی‌دردسر، زندگی را از درونش نوشید.
او خطی صاف نبود، خمیده بود؛ درست مثل قاشقی که هزار بار چای را هم زده و یاد گرفته پیش از دیگران، داغی را به جان بخرد.
هیچ‌وقت نمی‌پرسید چرا دیر کرده‌ام یا از چه چیزی دلم گرفته؛ فقط می‌گفت:«شام رو گرم کنم؟» و در همین چند واژه، تمامِ جهان را بی‌دریغ، پیش پایم می‌ریخت.
هیچ‌وقت نگفت «دوستت دارم»، اما وقتی شانه‌ام را نوازش می‌کرد، با همان دست‌هایی که بوی سبزی و صابون می‌داد، می‌فهمیدم محبت لازم نیست از زبان عبور کند؛ کافی‌ست از دست بگذرد، از چشم، از یک پرس غذای مانده‌ی گرم‌شده در نیمه‌شب.
مادرم بلد بود دیده نشود، اما وقتی در خانه نبود، همه‌چیز می‌لرزید، مثل سقفی که تازه می‌فهمی تمام این سال‌ها نه از ستون که از حضور کسی سر پا مانده بود.
 
بالا پایین