جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [جدال دل] اثر «سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک»

  • نویسنده موضوع زمرد
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط زمرد با نام [جدال دل] اثر «سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 868 بازدید, 11 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [جدال دل] اثر «سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع زمرد
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ز
موضوع نویسنده

زمرد

مهمان
حرفی نمی‌زنم، نه این‌که نخوام نه؛ زبونم یاری‌ام نمی‌کنه! این زبون لعنتی من قفل کرده، این زخم خاری میشه تو چشم‌های پیر مرده روبه‌روم، چشم از من می‌گیره و با همون لحن ادامه میده:
- من می‌دونم تو دلت چی می‌گذره گل تن؟
چشمش سر و روم رو اسکن می‌کنه:
- نمی‌خواد برای من نقش بیای دختر خوب! من تو رو از برم؛ این آشفتگی، این بی‌قراری! این همهمه‌ی بر پا شده تو چشم‌هات؛ بنظرت خواسته شدن نیست؟
لب‌هام رو بهم می‌فشارم تا قفل زبونم باز بشه تا بتونم چیزی بگم، هه! مثلا چی می‌گفتم؟ می‌گفتم نه دارین اشتباه فکر می‌کنی، مثلا جسارت پیدا می‌کردم، و حرفی که از هر حقیقتی برای من حقیقی بود رو با تمانیت تمام بزنم زیرش! چی می‌گفتم من آخه؟ چی می‌گفتم در حالی که حقیقت محض بود؟
چرا الان باید بغض کنم!؟ لعنت به این بغض بی‌موقع؟! لعنت به من که با سرخوشی به این‌جا اومده بودم؟ لعنت به این شرم؟!
قدمی به عقب بر می‌دارم، با بغض میگم:
- اص... اصل... اص..
نمی‌تونم هضم کنم؛ یعنی این‌قدر ضایع بودم؟ دیگه کیا فهمیدن؟
قبل از این‌که بتونم جلوش رو بگیرم می‌چکه، گونه‌ام داغ میشه! صورتم خیس میشه، خیلی حس بدی دارم؛ می‌خواستم از شرم فرو برم تو زمین، ای کاش زمین دهان باز می‌‌کرد و من رو می‌بلعید‌ ای کاش...
چشمم به پیرمرد روبه‌روم هست، خشک شده، شوکه شده.
ناباور زمزمه می‌کنه:
- گل تن ...
قبل از این‌که جمله اش رو تمام کنه چشمم رو ازش می‌گیرم و به سمت خونه می‌دوم، بی‌اعتنایی کرده بودم، بی‌احترامی کرده بودم! می‌دونم، ولی من الان خیلی حالم بد بود خیلی...
 

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,988
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین