جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب جنگل نروژی | هاروکی موراکامی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Negin jamali با نام جنگل نروژی | هاروکی موراکامی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 111 بازدید, 3 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع جنگل نروژی | هاروکی موراکامی
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
کتاب جنگل نروژی در سال ۱۹۸۷ در ژاپن منتشر شد و پس از سی سال در ایران به چاپ رسیده است. این رمان نقطه عطف آثار هاروکی موراکامی محسوب می شود.

رمان در فضایی کاملا رئال نوشته شده و ماجرای دو جوانی است که بعد از خودکشی دوست مشترکشان، با تنهایی، ترس و احساساتی متزلزل روزگار می گذرانند و نویسنده از این دریچه راوی بی سر و صدای افسانه انسان هاست.

ورای داستان عشقی نسبتاً پیچیده‌ای که میان واتانابه و سایر افراد در جریان است، هاروکی موراکامی در پی این است که دو موضوع اصلی را در این داستان به تصویر بکشد. موضوع اول که می‌توان آن را قلب رمان قلمداد کرد به تصویر کشیدن مراحل رشد و نمو شخصیت و افکار واتانابه و سایر شخصیت‌های داستانی کتاب جنگل نروژی است که هدف اصلی نویسنده بوده و منجر گردیده تا رمان جنگل نروژی در دسته رمان تربیتی از نظر صاحبنظران قرار بگیرد.
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
درباره رمان:

جنگل نروژی یک داستان عاشقانه است، اما نه یک داستان عاشقانه معمولی. داستانی است درباره بزرگ شدن، زندگی و مرگ. داستانی است که ساده و با احساس روایت می‌شود، داستانی درباره‌ عشق، احساسات، زندگی، مرگ، هنر، آزادی و مسئولیت‌پذیری.

کتاب جنگل نروژی هاروکی موراکامی سال ۱۹۸۷ در ژاپن منتشر شد، سال ۲۰۰۳ در زبان انگلیسی به چاپ رسید و تا کنون به زبان‌های متعددی ترجمه و منتشر شده است. بر اساس این رمان، فیلمی نیز به همین نام ساخته شده است.
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
قسمت هایی از رمان:

صاف نشستم و در حالی که مشغول تماشای ابرهای تیره ای شدم که برفراز دریای شمالی گسترده بودند، به همه ی چیزهایی فکر می کردم که در طول زندگی ام از دست داده بودم: زمانی که برای همیشه از دست رفته بود، دوستانی که مرده با ناپدید شده بودند، احساساتی که دیگر هرگز تجربه نمی کردم.

به روش خودم از یک سالی که همراهم بودی، از تو سپاسگزارم. اگر هیچ چیز دیگر را باور نمی کنی، لطفا این را باور کن. این تو نبودی که به من صدمه زدی. من خودم این کار را کردم و این چیزی است که واقعا احساس می کنم. اما در حال حاضر آماده ی دیدنت نیستم. دوست دارم تو را ببینم، ولی برای این دیدار آماده نیستم. لحظه ای که احساس کنم آماده ام، برایت می نویسم. آن زمان شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. همان طور که گفتی،شاید این کاری است که باید انجام دهیم: بهتر شناختن یکدیگر.

هجده سال گذشته بود، اما هنوز می توانستم تک تک جزئیات آن روز را در مرغزار به خاطر بیاورم. حافظه چیز مسخره ای است. زمانی که آنجا به سختی به آن توجه داشتم. هرگز فکر نکردم که آن لحظه، اثری دراز مدت روی من خواهد گذاشت. قطعاً تصورش را هم نمی کردم که هجده سال بعد، آن منظره را با همه ی جزییاتش به خاطر خواهم آورد. آن روز، به منظره ی پیش رویم ذره ای هم اهمیت نداده بودم. به خودم فکر می کردم. به دختر زیبایی که کنارم قدم بر می داشت، فکر می کردم. به با هم بودن مان و دوباره به خودم فکر می کردم. در آن سن خاص بودم، در آن دوره از زندگی که هر منظره، هر احساس، هر فکری مانند بوم رنگ به خودم بر می گشت و بدتر از آن، عاشق بودم، یک عشق با تمام پیچیدگی هایش. تماشای منظره، آخرین چیزی بود که به ذهنم خطور می کرد.

اگر ذهنم را آرام کنم، از هم فرو می پاشم. همیشه این گونه زندگی کرده ام و این تنها راهی است که برای ادامه ی زندگی بلدم. اگر برای یک ثانیه آرام بگیرم، دیگر هرگز نمی توانم راهم را پیدا کنم. تکه تکه می شوم و تکه هایم را باد با خود خواهد برد.

در گذشته، مدت ها پیش، وقتی هنوز جوان بودم، وقتی خاطراتم خیلی واضح تر از امروز بودند، اغلب تلاش می کردم درباره ی او بنویسم. اما حتی موفق نمی شدم یک خط بنویسم. می دانستم اگر خط اول را بنویسم، باقیِ خطوط خود به خود روی صفحه جاری خواهند شد، اما هرگز نتوانستم این کار را عملی کنم. همه چیز خیلی واضح و قوی بود، به همین خاطر، هرگز نتوانستم بفهمم از کجا باید شروع کنم، مثل نقشه ای که بیش از حد جزییات دارد و گاهی اوقات به همین دلیل؛ غیرقابل استفاده می شود.
 
بالا پایین