جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [جیغ کشان] اثر «یاس جباری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط DELVAN. با نام [جیغ کشان] اثر «یاس جباری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 935 بازدید, 13 پاسخ و 17 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [جیغ کشان] اثر «یاس جباری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع DELVAN.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,754
مدال‌ها
6
مارانا چای را درون قوری ریخت و با آب کتری آن را پر کرد و روی گاز گذاشت به یاد همان زمان‌ها دانه‌ای هل داخل چایی‌اش ریخت.
مارانا: خدا می‌دونه این‌ها کی هستن ولی بازم من تنها توی این خونه داغون با یه جن نمی‌مونم.
خسته از ناران جن همین اطراف شده بود، دیگر تحملش را نداشت. می‌خواست او را بکشد ولی به عواقب سنگین آن فکر کرد و پوفی کشید، عصبی‌تر از هر روز به نظر می‌رسید نمی‌دانست چه می‌کند و آخر این بازیِ چرت چه می‌شود.
پردیس هنوز منتظر کسی بود که در را باز کرد، کسی نبود؟ سرش را خاراندن و به سمت راستش برگشت که دختری را در نیم وجبی خود دید. جیغ بلندی کشید و رو به دختر گفت:
پردیس: وایسا.
دختر همان‌طور که با سمت پردیس می‌رفت ناگهان بین راه خشک شد حتی نمی‌توانست کوچک‌ترین حرکتی کند، پردیس متعجب گفت:
پردیس: پای راستت رو بیار بالا.
ناگهان پای راست دختر با سرعت بالا آمد. پردیس خنده عصبی کرد و زبان باز کرد.
پردیس: جنی؟ مگه نه تکون بخور.
ناران تعجب به او نگاه کرد، چگونه پردیس می‌توانست کنترلش کند؟ چه‌طور فهمید جن است؟
ناران: بله خانم ناشناس و عجیب!
پردیس: می‌دونستم.
ناران: از کجا؟
چه می‌گفت از این بدبختی فرا طبیعی؟
پردیس: ملکه‌تونم.
ناران عصبی خندید، امکان نداشت. شاه سماران رفته بود. اون هم با ملکه جیغ کشان پارا و رو به پردیس داد کشید:
ناران: از سماران صحبت نکن اون رفته!
پردیس خونسرد گفت:
پردیس: داد نزن، حرفم نزن.
وقتی دید ناران صحبتی نمی‌کند پوزخندی زد و به حالش خندید.
پردیس: الکی لال شدی عزیزم؟ دست چپت رو بیار بالا.
ناران عصبی به پردیس زل زد که پردیس بلند خندید.
پردیس: اذیت میشی؟ الهی بمیرم هنوزم من دختر سماران نیستم؟
 
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,754
مدال‌ها
6
مارانا با تعجب بیرون رفت که با دیدن حالت ناران و خنده پردیس خنده‌اش گرفت.
مارانا: چه‌خبره؟ ناران؟ پردیس؟
خنده پردیس که قطع شد با پشت دست اشک‌هایش را پاک کرد.
پردیس: این خیلی باحاله نگاهش کنید، مارانا خانم. بشین زمین و دست راستت رو بیار بالا
ناران همان حرکت رو کرد که مارانا متعجب شد؛ این ناران بود؟ کی و چه‌طور این‌قدر حرف گوش کن شده بود؟
ناران: باشه؛ تو دختر سمارانی حالا ولم کن.
پردیس: آزاد.
وقتی که آزاد شد رو به پردیس گفت:
ناران: اگه واقعاً دختر سماران و پارت هستی باید قابلیت‌هاشونم داشته باشی مگه نه؟
پردیس خونسرد بهش نگاه کرد که ادامه داد.
ناران: غیب شو.
پردیس چادرش را گوشه‌ای انداخت و مغنه‌اش را مرتب و بشکنی زد؛ ناران از این صحنه متعجب شده بود پردیس غیب شد و حتی ناران هم نمی‌توانست او را ببیند. مارانا گیج سرش را چرخاند.
ناران: یک جیغ خیلی بلند بکش.
پردیس جیغی کشید کل خانه چوبی لرزید همان طور که می‌لرزید پردیس جیغ کشید. یک‌هو دست کشید و با پوزخند سر تا پای ناران را نگاه کرد و توی دلش گفت:
« بودی که بهتر بود تا الان حیا که هیچی من جای تو حس حقارت می‌کنم»
ناران: می‌دونم تو دلت یه چیزی میگی ولی نمی‌فهمم!
با هم در دلش گفت:
«می‌خواستم می‌فهمیدی!»
مارانا با تعجب به این دو نگاه می‌کرد. ناران عصبی و با حرص، پردیس کاملاً خونسرد و خنثی بود.
ناران هم در دلش گفت:
«سماران برگشته!»
و عصبی‌تر در دلش گفت:
« کاش همون روز با پارا می‌میرد.»
پردیس دود از سرش بلند شد.
پردیس: چه غلطی کردی؟ که بمیرن؟ خودم می‌کشمت.
و با داد سمت ناران دوید که ناران سریع از خونه بیرون رفت و داد می‌کشید:
ناران: سماران و پارا برگشتن با دخترشونم برگشتن.
 
موضوع نویسنده

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,118
24,754
مدال‌ها
6
پردیس با چشم ناران را بدرقه کرد و مسیر نگاهش را تا ته تالاب مه گرفته رساند. مارانا از تغییر حالت پردیس یک‌جوری شد. این روزها بسیار زیاد همچین چیزهایی می‌دید، سماران که بود؟ پارا که بود؟ ملکه و پادشاه... ذهنش آشوب بود و نمی‌دانست چی بگوید به این فرد با هویت مجهول، راستش گیج شده بود.
مارانا: پردیس جان، دخترم؟ چه اتفاقی افتاده؟! چرا این دختر می‌دوید و داد می‌زد؟
پردیس: براتون توضیح میدم مارانا جان.
با لبخند سمت مارانا رفت، سینی را از او گرفت و نشست، برای مارانا جایی برای خود باز کرد تا بشیند. چای را با قند خورد و به دیوار‌های کلبه نگریست، انگار داد می‌زدند:
دیوارها: پردیس مارانا رو نجات بده.
به قاب‌های عکس کوچک و بزرگ مارانا با دختری عجیب و پسری مرموز دید، مردی که آن وسط با قدی بلند، مارانا را در آغوش کشیده بود و با همان نگاه نافذ و دلربایش به مارانا نگاه می‌کرد.
پردیس: پدر و مادر من آدم نبودن یعنی مادرم بود ولی نیروی فرا طبیعی داشت. توی یکی از آتیش سوزی قبیله جن‌های کافر سمت قبیله جیغ کشان می‌ره، مادرم می‌ترسه ولی با این حال دلباخته مرد چشم زردی میشه که رئیس قبیله بود.
مارانا: نگو پدر و مادر تو... .
پردیس: آره من یه دورگه‌ام، برادرم داخل پنج سالگی توسط جن‌ها دزدیده شد و خواهرم توسط جیغ کشان، رسمشون نبود قبیله کافر و مذهبی با هم ازدواج کنن. پادشاه و ملکه ترد شدن. برای همیشه... .
مارانا: ادامه بده.
اشک‌هایش ریختن و به هق‌هق تبدیل شدند.
پردیس: من رو قایم کردن. ترسیدم، از همه‌شون از مادرم و از پدرم! من عاشق پدر و مادرم بودم ولی... اون‌ها تصمیم اشتباه گرفتن و این تقاص رو من پس میدم.
هیچ وقت نداشتم برای آخرین بار ببوسمشون. من هیچ کسی رو نداشتم. الآنم دوست هام تو جنگل این‌وقت شب گم شدن و من نمی‌دونم سالم هستن یا نه!
مارانا: تو و دوست‌هات این وقت شب تو جنگل چی‌کار می‌کردید؟
پردیس: گزارشگر شبکه × هستیم. برای گزارش گردشگری اومده بودیم. که راهمون گم شد.
مارانا: عجیبه.
پردیس: هنوزم ازم نمی‌ترسی؟
مارانا: نه!
 
آخرین ویرایش:

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین