- Dec
- 4,118
- 24,754
- مدالها
- 6
مارانا چای را درون قوری ریخت و با آب کتری آن را پر کرد و روی گاز گذاشت به یاد همان زمانها دانهای هل داخل چاییاش ریخت.
مارانا: خدا میدونه اینها کی هستن ولی بازم من تنها توی این خونه داغون با یه جن نمیمونم.
خسته از ناران جن همین اطراف شده بود، دیگر تحملش را نداشت. میخواست او را بکشد ولی به عواقب سنگین آن فکر کرد و پوفی کشید، عصبیتر از هر روز به نظر میرسید نمیدانست چه میکند و آخر این بازیِ چرت چه میشود.
پردیس هنوز منتظر کسی بود که در را باز کرد، کسی نبود؟ سرش را خاراندن و به سمت راستش برگشت که دختری را در نیم وجبی خود دید. جیغ بلندی کشید و رو به دختر گفت:
پردیس: وایسا.
دختر همانطور که با سمت پردیس میرفت ناگهان بین راه خشک شد حتی نمیتوانست کوچکترین حرکتی کند، پردیس متعجب گفت:
پردیس: پای راستت رو بیار بالا.
ناگهان پای راست دختر با سرعت بالا آمد. پردیس خنده عصبی کرد و زبان باز کرد.
پردیس: جنی؟ مگه نه تکون بخور.
ناران تعجب به او نگاه کرد، چگونه پردیس میتوانست کنترلش کند؟ چهطور فهمید جن است؟
ناران: بله خانم ناشناس و عجیب!
پردیس: میدونستم.
ناران: از کجا؟
چه میگفت از این بدبختی فرا طبیعی؟
پردیس: ملکهتونم.
ناران عصبی خندید، امکان نداشت. شاه سماران رفته بود. اون هم با ملکه جیغ کشان پارا و رو به پردیس داد کشید:
ناران: از سماران صحبت نکن اون رفته!
پردیس خونسرد گفت:
پردیس: داد نزن، حرفم نزن.
وقتی دید ناران صحبتی نمیکند پوزخندی زد و به حالش خندید.
پردیس: الکی لال شدی عزیزم؟ دست چپت رو بیار بالا.
ناران عصبی به پردیس زل زد که پردیس بلند خندید.
پردیس: اذیت میشی؟ الهی بمیرم هنوزم من دختر سماران نیستم؟
مارانا: خدا میدونه اینها کی هستن ولی بازم من تنها توی این خونه داغون با یه جن نمیمونم.
خسته از ناران جن همین اطراف شده بود، دیگر تحملش را نداشت. میخواست او را بکشد ولی به عواقب سنگین آن فکر کرد و پوفی کشید، عصبیتر از هر روز به نظر میرسید نمیدانست چه میکند و آخر این بازیِ چرت چه میشود.
پردیس هنوز منتظر کسی بود که در را باز کرد، کسی نبود؟ سرش را خاراندن و به سمت راستش برگشت که دختری را در نیم وجبی خود دید. جیغ بلندی کشید و رو به دختر گفت:
پردیس: وایسا.
دختر همانطور که با سمت پردیس میرفت ناگهان بین راه خشک شد حتی نمیتوانست کوچکترین حرکتی کند، پردیس متعجب گفت:
پردیس: پای راستت رو بیار بالا.
ناگهان پای راست دختر با سرعت بالا آمد. پردیس خنده عصبی کرد و زبان باز کرد.
پردیس: جنی؟ مگه نه تکون بخور.
ناران تعجب به او نگاه کرد، چگونه پردیس میتوانست کنترلش کند؟ چهطور فهمید جن است؟
ناران: بله خانم ناشناس و عجیب!
پردیس: میدونستم.
ناران: از کجا؟
چه میگفت از این بدبختی فرا طبیعی؟
پردیس: ملکهتونم.
ناران عصبی خندید، امکان نداشت. شاه سماران رفته بود. اون هم با ملکه جیغ کشان پارا و رو به پردیس داد کشید:
ناران: از سماران صحبت نکن اون رفته!
پردیس خونسرد گفت:
پردیس: داد نزن، حرفم نزن.
وقتی دید ناران صحبتی نمیکند پوزخندی زد و به حالش خندید.
پردیس: الکی لال شدی عزیزم؟ دست چپت رو بیار بالا.
ناران عصبی به پردیس زل زد که پردیس بلند خندید.
پردیس: اذیت میشی؟ الهی بمیرم هنوزم من دختر سماران نیستم؟