جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه [ حرف‌های تلخ نویس ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تعامل ادبی توسط اول شخص مفرد با نام [ حرف‌های تلخ نویس ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,499 بازدید, 201 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته تعامل ادبی
نام موضوع [ حرف‌های تلخ نویس ]
نویسنده موضوع اول شخص مفرد
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -RPR-

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,855
12,736
مدال‌ها
5
شاید رفتم و تنها موندی
ولی تو نیامدی و دلم را شکوندی

_یهویی
 

-RPR-

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,243
29,464
مدال‌ها
6
آهای مردم شهر، از همتون متنفرم!
شماها باعث شدین یه بچه دیگه نتونه گریه کنه...
 

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,641
مدال‌ها
3
خنده‌هایش بوی بغض می‌داد ولی...
می‌خندید تا اشک‌هایش، پشت چشمانش بمانند.
شاید دگر، گریستن برای التهاب قلبش کافی نباشد!
نمی‌دانم!
شاید چیزی فراتر از اشک ریختن، نیاز است!
 

-RPR-

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,243
29,464
مدال‌ها
6
همه‌ی ما یه جایی از زندگیمون گیر کردیم و بخاطرش خودمون تنبیه کردیم، خودخوری کردیم، اشک ریختیم، حتما بعضیامون دست به خودکشی زدیم آیا ارزشش رو داشت؟
 

؛)Lunika

سطح
0
 
همیار سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
ناظر کتاب
فعال انجمن
Nov
520
3,252
مدال‌ها
2
ترجیح داد دیگر ناامید بماند. طاقت نداشت دوباره امید کوچکی بیاید، به آن دل ببندد، شاهد زوالش باشد و در خاکسپاری غمگین قلب خودش شرکت کند.
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
Jun
2,822
16,750
مدال‌ها
6
یه وقتایی هست آدم الکی دلش میگیره اشک تو چشماش جمع میشه و بدنش شروع به لرزیدن می‌کنه اون موقع نمی فهمه چرا اینطوری میشه ولی بعد که میشینه فک می‌کنه می‌فهمه بدنش در حال سم زداییه! سم حرف‌ها و نگاه های زهرآلود و کشنده‌ای که هر چقدر آدم تلاش کنه نسبت بهشون بی توجه باشه بازم یه روزی یه جایی خودشون رو نشون میدن و تو رو به هم میریزن!
 

Tahi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
522
5,140
مدال‌ها
2
بعضی وقتا فکر می‌کنم مشکل از زندگی نیست مشکل از ماست که خیال می‌کنیم همه باید شبیه هم زندگی کنیم... تو یه سن خاصی درس بخونیم سرکار بریم ازدواج کنیم و...

حالا می‌فهمم این همه دوییدن برای مقصد بی فایده بود اصل کاری مسیر بود که باید ازش لذت می‌بردیم یه جا خوندم که می‌گفت: امروز سخته و فردا سخت‌تر ولی پس فردا یه روز خوبه اما بیشتر مردم فردا عصر میمیرن
 
بالا پایین