مشاعره حرف "ج"

[پایان]

جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت

 

[amir mohamad]

جز به دیدار توام دیده نمی‌باشد باز
گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست

هر که ماه ختن و سرو روانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست

 

[پایان]

جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

مویی نفروشم به همه ملک جهانت

شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت

تو خود شکری یا عسلست آب دهانت

 

[Tara Motlagh]

جان باختن به کویت در آرزوی رویت
دانسته‌ام ولیکن خون خوار ناگزیری

 

[پایان]

جان بی منت ، چرا با ما مدارا می کنی
از چه این درد و غم من تو مداوا می کنی

 

[Tara Motlagh]

جُغد، بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو اما
خاک این ویرانه‌ها، بویی از آن ویرانه دارد

 

[پایان]

جز عشق نبود هیچ دمساز مرا

نی اول و نی آخر و آغاز مرا

جان می‌دهد از درونه آواز مرا

کی کاهل راه عشق درباز مرا

 

[Tara Motlagh]

جمعه را مثل چای نوشیدم
توی فنجانِ کوچکِ چینی

جمعه‌تلخ است بی‌تو باور کن
مثل چایی، بدون شیرینی

 

[Serenya]

جهان را نیست کاری جز دو رنگی
گهی رو می نماید گاه زنگی

 

[پایان]

جز جام تو ننوشند عشاق در خرابات

جز نام تو نگویند زهاد در صوامع