متفرقه حرف دلت را بگو:)

[سایه مولوی]

به یک جایی از زندگی که رسیدی میفهمی رنج را نباید امتداد داد،باید مثل یک چاقو که چیزها را می‌بُرد و از میانشان میگذرد از بعضی از آدم‌ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی

 

[آراد]

‌
همرنگ گونه‌های تو مهتابم آرزوست
چون باده‌ی لب تو مِی نابم آرزوست
‌
ای پرده پرده‌ی چشم توام باغ‌های سبز
در زیر سایه‌ی مژه‌ات خوابم آرزوست
‌
دور از نگاه گرم تو، بی‌تاب گشته‌ام
بر من نگاه کن، که تب‌و تابم آرزوست
‌‌
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر‌گشتگی به سی*ن*ه‌ی ‌گردابم آرزوست
‌
تا وارهم زِ وحشت شب‌های انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست ؛‌


‌

 

[آراد]

‌سی*ن*ه می‌جوشد ز درد بی زبان
ای نوای بی نوا نی را بخوان
نی حدیث حسرت حرمان ماست
نی دوای درد بی درمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
اشیان لک لکی ازهم گسیخت
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت می‌کند...

 

[.AikA.]

حالم خوب میشه اگه تو با من حرف بزنی..

 

[.AikA.]

بهت گفتم من با چیزای کوچیک خوشحال میشم و حالم خوب میشه..
بیا و با یک پیام خوشحالم کن و این حال بدم رو خوب کن.

 

[.AikA.]

با اتفاقی که افتاد به من ثابت شد که..
بدون تو دنیا معنی نداره و این ساعات همش داره می‌گذره و من ازش هیچی نمیفهمم..
‌‌

 

[آراد]

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله ی عمر میدنیش
گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

 

[.AikA.]

روزای تکراری..

 

[.AikA.]

صدای دوست دارمات توی گوشم می‌پیچه..
دلم تنگ شده برای عزیزم گفتنای خاصت..

 

[آنی خانوم]

ما زندگانی نمی‌کنیم ،
ما فقط زندمانی میکنیم...