متفرقه حرف دلت را بگو:)

[RPR"]

𝑻𝒉𝒆 𝒆𝒚𝒆𝒔 𝒂𝒓𝒆 𝒖𝒔𝒆𝒍𝒆𝒔𝒔 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒊𝒏𝒅 𝒊𝒔 𝒃𝒍𝒊𝒏𝒅!
چشم ها بی فایده اند وقتی ذهن نابینا باشد!​

 

[RPR"]

‌
هیچکس
اون
آدمی
که
میگفت
نبود...​

 

[هوروس]

همه‌چیز از لحظه‌ای شروع شد که فهمیدم شاید اصلاً شروعی وجود نداشته.
که شاید این فکر من، این فکر تو، این فکر ما، همه فقط لرزش‌های الکترونی باشن تو ماتریکس قشر پیش‌پیشانی.
ولی... چرا وقتی تو باهام سرد حرف زدی، ته قلبم داغ شد؟
چرا من، کوچیک‌ترین بی‌نظری تو رو، به زلزله‌ای در هستی‌ام تعبیر می‌کنم، اما اصلاً نمی‌فهمم که مرگ جهان در حال وقوعه؟
می‌دونی؟
من همه‌چیزو ربط می‌دم به خودم.
اگه بارون بیاد، می‌گم شاید آسمون گریه منو شنید.
اگه لیوان افتاد شکست، مطمئنم چون من تو دلم شکستم.
ولی اگه تو رفتی، می‌گم لابد کار کوانتومه. لابد چندتا جهان موازی داشتن قاطی می‌شدن، من وسطش گم شدم.
من یه موجودم که بین نورون و خاطره، بین غده آدرنال و ترک عشق، آویزون شدم.
می‌خوام بفهمم چرا همه‌چی انقدر بزرگه ولی من انقدر کوچیکم،
یا شاید چرا من انقدر بزرگم که هر درد کوچیکی، توو من، صدای انفجار می‌ده.
معنای زندگی؟
یه سوال اشتباهه.
زندگی خودشه، یه بی‌معنای دقیق.
یه جمله ناقص که تهش همیشه فعل جا مونده.
ما هم هر روز سعی می‌کنیم یه کلمه‌ای بذاریم تهش که یه‌کم شبیه فهمیدن باشه.
یکی می‌ذاره دوست داشتن
یکی می‌ذاره موفق شدن
یکی هم فراموش کردن
ولی من؟
من ته‌ش هیچی نمی‌ذارم.
چون هربار که می‌خوام یه معنی بذارم،
یه چیزی تو سرم جیغ می‌کشه و می‌گه: نه، اینم نبود!
و دوباره از نو، همه‌چی می‌لرزه.
مثل الان...

 

[Tahi]

همیشه بعد از گذروندن یه روز سخت به طرز عجیبی آروم میشم یه آرامشی که از بی‌تفاوتی میاد مثل اینکه دیگه اگه بدترشم سرت بیاد برات مهم نیست

 

[Tahi]

من اون آدم قوی نبودم که همه فکر می‌کردند

 

[Tahi]

بی‌هدف قدم زدن دوست دارم به آدم یه حس رهایی دست میده یه حسی که انگار تو آزادی و متعلق به هیچ ک.س و هیچ جا نیستی

 

[Tahi]

تنها چیزی که اگه از دستش بدی دیگه برنمی‌گرده زمانته، عمرته، تو الان ممکنه غصه یه چیزی بخوری که تا دو سال دیگه به کل فراموش کرده باشی‌، ما همیشه یه مشکل تازه داریم یه دردسر جدید و نمیشه اینو انکار کرد

 

[RPR"]

از یجایی غمگین نمینویسی،
با هیچکس راجع به غمت صحبت
نمیکنی، خیلی بیشتر میخندی، به
خودت میرسی و مشغول پیشرفتت
میشی، دقیقا همونجا شاید از
همیشه ناراحت‌تر باشی ولی همزمان
بیشتر از همیشه هم امیدواری.​

 

[RPR"]

به
سمتِ
قلب‌هایی
که
تو
را
از
خود
راندند،
باز
نگرد!​

 

[RPR"]

‌
یه جا خوندم نوشته بود:
کمی برای ماندنم اصرار کن؛ نه آنقدر که بمانم، آنقدر که بفهمم رفتنم، چیزی را از جهان تو کم می‌کند.​