مجموعه اشعار حمیدرضا ضیافتی برخوردار

[mobina01]

دروازهای عشق را ،تو بر دلم گشودی
کسی که بِه زجان است،تنها فقط توبودی

می ازسبوی چشمت،برجامِ دل تو ریزی
مستم من از نگاهت،دل از کفم ربودی

 

[mobina01]

از رهایت سیری،آن قصه ی عشق گوش کن
خواهی که شوی رسوا،ازسبوی عشق نوش کن

دردام که بیفتادی،چون اسیربه زنجیری
پندازمن عاشق گیر،این صحبت من گوش کن

 

[mobina01]

چشمان پراز احساس،آن برق نگاه تو
وابسته شدم آخر،این است گناه تو

لب بسته غزل خوانی،باچشم پُراز نازَت
در بین همه غمها ، چشم تو پناه تو

 

[mobina01]

سپیدگشته مویم ،درآرزوی دیدار
زُل بزنم به چشمت،در وقت خوب دیدار

ای یاربی خبراز،چشمان پُر زِ اشکم
عشق مرابه قلبت،تا به ابد نگهدار

 

[mobina01]

پاکی چوآسمان تو،در عشق همچو باران
دلت زلال تراز رود،دلسوزِ یار و یاران

بانوی مهر ای عشق،در سی*ن*ه ات نهفته
عشقی شبیه خورشید،برعالمی تو تابان

 

[mobina01]

.
توعمر منی مادر،ازلحظه ی آغازین
،همواره پناه من آن گرم نگــــــــــاه تو

باعشقت ای مادر، پیغام بهارداری.
آرام بگیرم من،دردشت پنــــــــاه تو

 

[mobina01]

نگیرازمن نگاهت را،درعشقت من گرفتارم
بدون شعرِچشمانت،من از این عمربیزارم

بیاورجام وپیمانه،که می مینوشم ازچشمت
به مستی طی شودشبها،به چشمانت گرفتارم

 

[mobina01]

رویای تورادارم، ای مونس و همراهم
مستم کنُ دریابم، من عشق تو را خواهم

درپیش منی انگار،دربین شبُ و رویا
هنگام وصال باتو،والاتراز یک شاهم

 

[mobina01]

بکش دستان گرمت را،براین زلف پریشانم
دراین دنیای پردردم،عشقت به سی*ن*ه درمانم

چه در چشمت نهان داری،که تسکینی برای من
بیا ای آرامش جانم،می ازچشمت بنوشانم

 

[mobina01]

پیچیده همراه غزل،عطرتنَت ای یارِ من
باچشم پُرابیات خود،دل را ربودی یارِمن

من عاشق شعرم ولی،تنها غزل ازچشم تو
گویم که دوست میدارمت،اخرچراانکارِمن