مجموعه اشعار حمیدرضا ضیافتی برخوردار

[mobina01]

بازم که پریشانی،ای دل تو چه میخواهی
هرزمان که تنهایم،آنجا به بَرَم آیی


دور باد زِ جان تو،هرگونه بلا وُ غم
من مسـ*ـتِ می چشمت،ای یاورِ رویایی

 

[mobina01]

آواز بخوان با عشق،من مستم و بی تابم
من باتو مثال شعر،چون یک غزل نابم

ای عشق مداوا کن،درد و غمِ جانم را
که ازدوری روی یار،چندشب است که بیخوابم

 

[mobina01]

خسته ام از جفای تو،امیدمن وصالِ تو
نشسته دل بَرره عشق،ماه من است جمالِ تو

تمام خواسته ام شده،نگاه پُرحرارتت
مرهمِ زخم دلِ من، بُوَد فقط وصالِ تو

 

[mobina01]

مثل بوی یاس اول صبح

دیوانه کننده است، نگاهت...

 

[mobina01]

طلوع کرده خنده ات،دراین صبح پُرازامید
دوباره جان گرفته عشق،چشم توبردلم دمید

یخ زده بود جهانِ من،دلم زِ غم شکسته بود
توآمدی چونان بهار،عشق دوباره سر رسید

 

[mobina01]

دلم مغرور ازاین بودکه،اسیرعشق نمی گردد
گرفتارآمدآخردل،بمان حالا تو با دردد

دل زارم به دام افتاد،بیا اکنون توحالش بین
به چشمم گوبباردتا،شود آهسته همدردَد

 

[mobina01]

دور از تو خوابیدن سخت است
اما من چشمهایم را میبندم
شاید در خواب و رویا
تودر کنارم باشی
واین خواب باحضورت چقدر شیرین میشود
من در خوابهایم هم با تو خاطره میسازم

 

[mobina01]

چشم غزل خوان تو،شاعر تنهاییَم
دربَر چشم نگار،دور زِ رسواییَم

همدم من چشم تو،کافربی دین منم
سهم من از زندگی،عشق اهوراییَم

 

[mobina01]

هرشب زِچشمم اشک روان،تا صبح بیدارم
غم دارم از این فاصله،چون ابر میبارم

طاقت ندارداین دلم،ازدوریت ای جانِ من
بشکسته قلب زارِ من،از هجر بیزارم

 

[mobina01]

خ*یانت کرده ایی درعشق،که روی ازمن تومی گیری
مگر ازمن چه دیدی تو،چرااز عشق دلگیری

به ماه گفتم نتاب برمن،چه بی شرمانه میتابی
توآیا روی ماهش را،در این شبها نمی بینی ؟؟