جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معاصر خاطرات فرزند دکتر مصدق از حصر او در احمدآباد و درگذشتش

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تاریخ معاصر توسط -pariya- با نام خاطرات فرزند دکتر مصدق از حصر او در احمدآباد و درگذشتش ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 298 بازدید, 14 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته تاریخ معاصر
نام موضوع خاطرات فرزند دکتر مصدق از حصر او در احمدآباد و درگذشتش
نویسنده موضوع -pariya-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -pariya-
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,403
51,571
مدال‌ها
12
دکتر [مهدی] آذر هم میآمد میدیدش و میرفت و اینها بالاخره به او قرص مسکن می‌داد بخورد تا [درد] ساکت بشود تا اینکه بالاخره یک دفعه این قرص‌های مسکن این زخم معده‌اش را چیز کرد شروع کرد خون قی کرد.
 
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,403
51,571
مدال‌ها
12
افتاد به خون قی کردن، خون مزاجش عمل کرد. یک خونریزی شدیدی کرد تا صبح و خونریزی کرد و … سه چهار روز بعد مرد. روز ۱۴ اسفند مرد. ‌

س- آن وقت برای مراسم و اینها مثل اینکه اجازه..
 
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,403
51,571
مدال‌ها
12
ج- مراسم نه. [پدرم] گفته بود «فقط بچه‌هایم و زنم تشییع جنازه از من بکشند.» [جنازه را به] ماشین سوار کردیم و بردیم احمدآباد و بازرگان هم آمد، مهندس [عزت‌الله] سحابی آمد
 
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,403
51,571
مدال‌ها
12
و اینها آمدند همه، آیت‌الله [رضا] زنجانی آمد. آیت‌الله زنجانی بهش نماز گزارد. خود بازرگان و مهندس سحابی شستندش…
 
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,403
51,571
مدال‌ها
12
ج- غسلش دادند، کفنش کردند، تو تابوت گذاشتند و دفنش کردند. قبرش هم خود [مهدی] بازرگان با ماله برداشت و آجر چید داد درست کردند.
چون من از هویدا نخست‌وزیر پرسیدم که چه کار کنیم اینها؟ گفت همان بیاوریم.. ۳۰ تیر. پدرم وصیت کرده بود که کنار شهدای ۳۰ تیر در [گورستان] ابن‌بابویه [دفن شود].
 
بالا پایین