- Jan
- 6,874
- 14,418
- مدالها
- 5
پدرم عینهو افعی از گلوی فشردهاش صدای فشفشی بیرون میداد و با تمام توانش تقلا میکرد خود را رها کند. صورتش همچون تکه آتشی که لایهٔ نازکی خاکستر بر آن نشسته، گر گرفته بود. لنگه دمپاییاش پرت شده و دومی معلق منتظر افتادن بود. سربندهاش از دور گردنش سریده و روی زمین افتاده و لنگ راست پیژامهاش جر خورده بود