جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,152 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دل می‌نهم ببند تو گر می‌بری اسیر

جان می‌کنم فدای تو گر می‌کنی قبول
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را

بانتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده‌ام در مقصورهٔ جهان‌بین را

کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را

چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی
چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را

غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را

به شعله‌ئی دم آتشفشان بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را

اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را

بحال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را

روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را

مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را

چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
بپای دوست در افکند جان شیرین را
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا

جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صبحٖدم دل را مقیم خلوت جان یافتم

از نسیم صبح بـوی زلـف جانان یافتم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بنگر ای شمـــع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشـــد و سوخـــته پر باز آمد

گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته‌تر باز آمد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
مرا دلیست که تا جان برون نمی‌آید
تاب طره جانان برون نمی‌آید

چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمی
ز خیلخانه خاقان برون نمی‌آید

چو روی او سمن از بوستان نمی‌روید
چو لعل او گهر از کان برون نمی‌آید

نمی‌رود نفسی کان نگار کافر دل
بقصد خون مسلمان برون نمی‌آید

تو از کدام بهشتی که با طراوت تو
گلی ز گلشن رضوان برون نمی‌آید

برون نمی‌رود از جان دردمند فراق
امید وصل تو تا جان برون نمی‌آید

حسود گو چو شکر می‌گداز و میزن جوش
که طوطی از شکرستان برون نمی‌آید

ببوی یوسف مصر ای برادران عزیز
روانم از چه کنعان برون نمی‌آید

به قصد جان گدا هر چه می‌توان بکنید
که او ز خلوت سلطان برون نمی‌آید

چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو
که هیچ فایده از آن برون نمی‌آید
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش

راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش

هرکه در چین سر زلف بتان آویزد
آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش

گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم
بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش

هر غریبی که مقیم در مه رویان شد
تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش

کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد
چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش

من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی
شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش

دوش خواجو سخنی از لب لعلت می‌گفت
بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود
وانکش خبر شود ز غمت بیخبر شود

چون آبگینه این دل مجروح نازکم
هر چند بیشتر شکند تیزتر شود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم
ز باده ذوق لب جان فزات می‌جوئیم

نسیم گلشن فردوس و آب چشمهٔ خضر
بخاک پات که از خاک پات می‌جوئیم

به جست و جوی تو عمری که نگذرد با دست
گمان مبر که ز باد هوات می‌جوئیم

جفا مجوی و میازار بیش ازین ما را
بدین صفت که بزاری وفات می‌جوئیم

اگر تو پیل برانی و اسب در تازی
چگونه رخ ننهیمت چو مات می‌جوئیم

خطا بود که نجوئی مراد خاطر ما
چرا که ما نه ز راه خطات می‌جوئیم

علاج درد مرا گفتمش خطی بنویس
جواب داد که خواجو دوات می‌جوئیم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بنگر ای شمـــع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشـــد و سوخـــته پر باز آمد

گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته‌تر باز آمد
 
بالا پایین