تکمیل شده [ خواهر ] اثر «.MANA کاربر انجمن رمان بوک»

[BALLERINA]

نام اثر: خواهر
نویسنده: .MANA
ژانر: تراژدی، اجتماعی
ویراستار: @DOonYa
خلاصه:
- خواهر؟
- جانِ خواهر؟
- چرا آدم‌ها این‌قدر بدن؟
- چه‌طور؟
- آخه بابا دیشب مامانی رو کتک زد!
- اون که آدم نیست.
- پس چیه؟
- کسی که به هیچ‌کَس رحم نکنه، حتی به خانوادش؛ از حیوون هم کمتره.
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانَم؟
- داداشی کی برمی‌گرده؟
- نمی‌دونم، شاید هیچ‌وقت!
- اما مامان گفت اون همیشه این‌جاست.
- نه، اون الان، پیش خداست!
- خدا؟ مگه کجاست؟
- اون بالا، جایی که ما نمی‌تونیم ببینیم!
- چی می‌شد ماهم می‌رفتیم جایی که کسی نتونه ما رو ببینه!
- اگه یک روز شد، حتماً میریم؛ باهم!
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانِ خواهر؟
- سرم درد می‌کنه.
- چرا قشنگم؟
- چون سرت درد می‌کنه.
- ... ‌.
- من دعا کردم خدا هر دردی رو به تو داده، نصفش کنه؛ نصف برای تو، نصف برای من.‌
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- هوم؟
- کی از این‌جا میریم؟
- نمی‌دونم... .
- اگه راهِ رفتن از این دنیا رو بفهمم، اول خودم میرم.
- چرا؟
- چون مامان امروز گفت، بلکه برای همیشه از روی زمین محو بشم.
- اون یه چی گفته، ذهن کوچیکت رو درگیرش نکن‌.
- اما مامان گفت همیشه به حرفش گوش بدم!
- درسته، ولی به این چیزا نه‌.
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانَم؟
- دوستم امروز گریه می‌کرد.
- چرا؟
- چون باباش اون رو صبح زده بود!
- چرا؟ تو چی‌کار کردی؟
- چون کفش‌هاش پاره شده و کفش جدید نیاز داره، من هم بهش قول دادم فردا براش یه جفت از کفش‌هام رو ببرم.
- تو کی این‌قدر مهربون شدی؟
- از وقتی که تو رو دیدم... خواهر!‌
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانِ خواهر؟
- اگه یک روز بمیرم چی‌کار میکنی‌.
- من هم میمیرم!
- چرا؟
- چون باید همه جا مراقبت باشم، حتی اون دنیا.‌
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانِ خواهر؟
- می‌دونستی آغوش تو گرم‌ترین جائیه که تا به حال بودم؟
- نه... .
- تو کسی هستی که برام مثل؛ مادر، پدر، برادری... تو خواهر مهربون منی!
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- هوم؟
- آدما چرا این‌طورین؟
- چه‌طوری؟
- بی‌دلیل قضاوت می‌کنن، همه‌رو زیر پاهاشون خورد می‌کنن بی توجه به وضعیت‌شون.
- اون‌ها نامردن!
- نامرد؟ چی هست؟
- بابا رو میبینی؟
- آره!
- همه‌ی نامرد‌ها مثل اون، خ*یانت‌کار، مفت‌خور، بی‌غیرت، احمق، دیوانه هستند.
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- چی‌شده چرا گریه می‌کنی؟
- دعوا کردم!
- چرا؟
- چون اون‌ها گفتن پدر و مادر من بدن!
- خب چرا به حرف‌هاشون توجه می‌کنی؟ مگه قراره هر چی بقیه میگن درست باشه؟
- اما اون‌ها گفتن که بابام مفت خوره... .
- خب بگن؟ مگه برات مهمه؟
- نه!
- پس دیگه به خاطر این چیز‌ها دعوا نکن!
***

 

[BALLERINA]

- خواهر؟
- جانَم؟
- چرا آدم‌ها ترسناکن؟
- همه‌شون ترسناک نیستند، بعضی‌هاشون ترسناک.
- کدوم ها؟
- آدم بدا.
- چرا؟
- چون اون‌ها کارای رو انجام میدن که به نفع ما نیست، پس سعی کن هر وقت این آدما رو دیدی ازشون فاصله بگیری، اون‌ها هم ترسناک و هم خطرناکند!
***