جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [خون بس است] اثر «moon کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط moon_00 با نام [خون بس است] اثر «moon کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 531 بازدید, 11 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [خون بس است] اثر «moon کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع moon_00
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

moon_00

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
22
19
مدال‌ها
2
همه از جمله کارن سمت قاضی رفتن رفتن تا آوار رو از روش بردارن. یه پوزخند به آقای پرشان رهنما وکیل سازمان زدم. اون می‎‌دونست کار منه. آمبولانس بعد نیم ساعت اومد و قاضی رو با خودش برد. قرار شد هفته آینده همین ساعت دادگاه دوم برگزار بشه. آفرین! بچه‌ها کارشون رو خوب انجام دادن. بیش‌تر از افراد شاهرخ استفاده می‌کنم! باید یکم از مافیا بودنم رو می‎‌کردم! به همراه کارن از دادگاه بیرون اومدیم. کارن رو بهم گفت: نگو که همه‎‌اش کار تو بود!
ربکا: مگه نمی‎خواستی دادگاه کنسل بشه؟
دستی لای موهاش کشید و گفت: آره ولی نه با داغون کردن قاضی!
ربکا: با اینا باید همین‌‎طوری رفتار کرد!
کارن: آره خوب درست می‎گی چه‌جوری سرهم کردی خیلی بی نقص بود!
ربکا: موش‌ها رو از فاضلاب سقف هم دیروز افرادم داشتن روش کار می‎کردن.
کارن: دست کردی تو فاضلاب؟!
ربکا: خودم که نمی‌کنم می‎دم برام بکنن!
کارن: چی؟ و بعد زد زیر خنده! نفهمیدم چرا خندید. سوالی نگاهش کردم که گفت: هیچی ولش کن نمی‎تونم برات توضیح بدم. شروع کرد به ریز ریز خندیدن.
وقتی خنده‎اش قطع شد گفت: بریم معجون بخوریم؟
ربکا:ترجیح میدم یه آمریکانو با کیک شکلاتی تلخ بخورم.
سری تکون داد و گفت: سلیقه تلخی داری!یه کافی‎شاپ چند متر جلوتر هست بریم اون‌جا؟
ربکا: بریم.
بعد از ده دقیقه پیاده‎‌روی رسیدیم به مقصد. نگاهی به کارن انداختم تیشرت سفید ساده و کت شلوار طوسی و کروات طوسی چند درجه روشن‌تر. خودم هم کت شلوار طوسی اسپرت با تاپ و کفش و مقنعه مشکی‎ای که داشت خفه‌ام میکرد. چه جالب ست کردیم. تلفنم زنگ خورد، زهرا بود. جواب دادم: بله؟
زهرا: بابا ربکا راحت باش منم زهرا.
کلافه گفتم: کاری داری؟ اگه نداری من کارم زیاده.
زهرا: آها اوکی ببین من پس فردا شب میرسم ایران، بیا فرودگاه دنبالم میگن تهران خیلی فرق کرده.
ربکا: اوکی کاری نداری؟
زهرا: نه با... .
دیگه نذاشتم ادامه بده و گوشی رو قطع کردم. کارن رفته بود داخل کافه. در رو باز کردم و نشستم روی صندلی رو‎به‌رویی کارن. سرش رو بالا آورد و رو به من گفت: چی می‌خوری؟
ربکا: لاته کیکم هرچی سفارش بدی می‌خورم.
سری تکون داد و سفارش‌ها رو به گارسون داد. گارسون که رفت شروع به حرف زدن کرد: نقشه‌ات چیه؟
من: توبگو نقشه‌ات چیه؟!
کارن به صندلیش تکیه داد و گفت: چند تا شاهد دارم.
ابرویی بالا انداختم و گفتم: شاهدات شرایط دارن؟
کارن: یکیشون مسیحیه و می‌تونه به مسیح قسم بخوره دوتاشون هم مردم عادی‌ان.
ربکا: اون‌ها نمی‌‎ذارن به این راحتی شاهد وارد دادگاه کنی. فکر کنم باید منتظر خبرهای بدی باشیم.
کارن اخمی کرد و گفت: نفوس بد نزن. راستی شب رو کجا می‌مونی؟
ربکا: هتل، چه‌طور؟
گارسون اومد و سفارش هامون رو جلومون گذاشت.
کارن: می‌گفتم بریم خونه ما بمون. من با خواهرم زندگی می‌کنم.
قلپی از لاته‌‎ام خوردم و گفتم: اگه مزاحمت نیستم بریم.
کارن: باشه آدرس خونمون رو واست ایمیل می‎کنم توهم برو از هتل وسایلت رو بیار.
سری تکون دادم و بعد از تموم شدن لاته و کیکی که فقط یه تیکه ازش خوردم بدون حرف اضافه‌ای از کافه خارج شدم. تازه یادم افتاد ماشین ندارم و نمی‌‎دونم چه‌طوری باید تاکسی بگیرم. کارن کنارم ایستاد و گفت: پس چرا نمی‌رید؟
با لحن جدی و سردی گفتم: ماشین ندارم و نمی‌دونم چطوری باید تاکسی بگیرم.
کارن: یا باید اَپ نصب کنید یا شماره یه آژانس رو داشته باشید. اگه بخواید من می‎تونم براتون اسنپ بگیرم.
ربکا: ممنون میشم فقط VIP بگیرید.
تک خنده‌‎ای کرد و گفت: حتما! فقط خودتون حساب کنید من باید برم..
نگاهی به گوشیش انداخت و ادامه داد: چند دقیقه دیگه اسنپ میاد. فعلاً.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین