جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته {خوگر} اثر •ROKH کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ROKH با نام {خوگر} اثر •ROKH کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 446 بازدید, 21 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {خوگر} اثر •ROKH کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ROKH
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
پایم که به برآمدگیِ ریزی در پیاده‌رو گیر می‌کند، سخنِ یکی از عزیزانم به جلوی ذهنم می‌جهد: «اوایل که یکی می‌خری، فکر می‌کنی به خود مسلطی و نیاز چندانی به آن نداری، اما این‌ها همه در حد فکر چرندی باقی می‌ماند. کم‌کم که به کارهای روزمره نفوذ کند، روی سنگی هم بلغزی، چنان آزردگی خاطری پیدا می‌کنی که ناخودآگاه سیگاری بیرون می‌آوری.» آیا من نیز از این قاعده مبرا* نبوده‌ام؟ رقص دُخانِ* حریرگون و ظریف زیر نور رو به غروب، مهر حکم ناگواری را بر گلویم می‌کوبد.

*مبرا: پاک، منزه، رها از اتهام
*دخان: دود
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
اندک زمانی از قدم گذاردنم در راهِ پاکی می‌گذرد. مهمان‌های کوچک و سمی‌ام، از پریروز در ژرفای سطل زباله جای دارند و حال، من کلنجار می‌روم که ولع درونم را در نطفه خفه کنم و دوباره عامل سقوط خود نگردم. زیرِ رگ و پی‌ام می‌خارد، می‌خواهم با دندان لایه‌ها را پاره‌پاره کنم و موریانه‌هایی که در هم می‌لولند و آن زیر می‌رقصند را زنده‌زنده بسوزانم. از درزهای کاسه‌ی صبرم خون بیرون می‌زند، سردردی طمع‌کار روی مغزم نقره‌داغ می‌کوبد و دیدگانم در کاسه، آب می‌روند.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
صعب است، چنان صعب که گویی فیلی روی دنده‌هایم پا نهاده و خرطومِ محکوم‌کننده‌ای را بر پرچینِ نایَم محکم کرده. درد، روده‌ها و معده‌ام را با ناآزمودگی به‌هم گره می‌زند و لب‌هایم را کیپ می‌بندم که ناهارِ نخورده‌ام از ورای آنان بیرون نیاید. در مخیله‌ام نمی‌گنجد که پس از گذر دو روز ناقابل بی‌دود و دم، به این حال وخیم دچار گردیده‌ام. موبایلم را برمی‌دارم، قطره عرقی از نوک بینی‌ام روی صفحه‌ی سوسوزن می‌چکد و درمورد مراکز بازپروری سرچ می‌کنم. سرانجام، منجلابی که در حد گلویم بالا آمده را عینی می‌بینم.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
در پهنه‌ی جهان، از مادر نزاده کسی که چون من سراپا حرف بماند. دریغ از ذره‌ای عمل! اکنون که فلک‌زده و مغموم بر کنارِ پیاده‌رویی چنبره زده‌ام و دوباره آلودگی دخان را به جان خریده‌ام، بزدلی‌ام چندین برابرِ حد معمول بر من عیان گردیده. در لابه‌لای سکانس‌های هذیانیِ سینمای افکارم، رد پنجه‌ی خواری روی ورقه مهر خورده و گویا علاقه‌ی مفرطی به جوهری کردن آن دارم، زیرا با وجود لرزِ خفیف بازوانم و درد اخطارآلود گلویم، همچنان بس نکرده‌ام.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
روزی که پولم به پایان می‌رسد، برخلاف فیلم و سریال‌ها، هیچ سرنخی از قبل وجود ندارد. سرفه‌های زنگ‌دار و خلطی به حنجره‌ام سر زده‌اند و حالاحالاها خیال هجر ندارند. میان کیف پولم دنبال خُرده‌ای می‌گردم تا سهم امروزم را بگیرم، اما فضای خالی آن به من پوزخند بلندی می‌زند. جیب‌هایم را برعکس می‌کنم، پود و غبار حاصل از نخ‌نماییِ لباس بر زمین می‌ریزد و حال کم‌کم، بیخ پیدا کردن کار بر من هویدا می‌گردد. برخورد صاعقه‌ی هراس، مهره‌های کمرم را از هم می‌درد و از نخاعم به سوراخ جمجمه نفوذ می‌کند. «چه کنم، چه کنمی» درونم رژه می‌رود، اما برای اولین‌بار، هیچ پاسخی ندارم.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
آیا سر رسیدن این روز را ندیده یا خود را به نفهمی زده‌ام؟! نه، مسلماً آگاهی از این امر که حال درآمدی ندارم و دیر یا زود به بیچارگی دچار می‌گردم را پس زده‌ام، جایی در واپسین نقاط ذهن، زیر یک لایه‌ی سنگین غبار و خاک آن را دفن کرده‌ام و خاک‌سپاری را برگزار! پارگی جنس نامرغوب کیف پول زیر چنگال‌هایم نیز من را به خود نمی‌آورد؛ غرقِ لجن‌زار خوگری‌ام، غرقِ... .
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
دیگر به یاد نمی‌آورم در سه‌ماه اخیر، پس از وقوع بی‌پولی‌ام، چه از سر گذرانده‌ام. مطمئنم که نیمچه سیگارهایی از روی پیاده‌رو به لب برده‌ام، که قرض کرده‌ام و بلافاصله با خرید طعامی کوچک و مسلماً یک ریه‌آزار، آن را به باد داده‌ام، که فاصله‌ی نازک و مرز مویینی* میان آسمان و زمین وجود دارد که قبل‌ها این مرز را گز می‌کرده‌ام و حالا، سقوط محکم و نفس‌بُری، روحم را چون کاغذ چرک‌نویسی مچاله نموده.

*مویین: ساخته شده از مو، باریک مانند مو.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
حدود سه‌ماه از اجاره عقبم، آهی در بساط ندارم و درِ چوبین خانه‌ام با خود بزرگ‌بینی به من می‌نگرد و برایم دماغ بالا می‌گیرد. اگرچه امکان هم دارد که بالأخره جنون ذره‌ذره از درونم بالا آمده و هیچ جسم بی‌جانی در اطرافم، واقعاً مرا خوار و خفیف نداند. نمی‌دانم، هیچ‌چیز نمی‌دانم و پراکندگی مرقومه‌هایم، عیان می‌نماید که قطار ذهنی‌ام، مدام از ریل بیرون می‌زند. آرزو می‌کنم که یکی از همین روزها، به من برخورد کند و... نه، نه، هذیان می‌گویم.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
صاحب‌خانه از آن‌سوی خط، با صدای رعب‌آوری از من طلب مال می‌کند؛ مالی که بر کف ندارم و خود نیز باید آن را از کسی طلب کنم، اما چه کسی؟! نزد همه چنان قرض بالا آورده‌ام و پس نداده‌ام که رو ندارم فکرم را به‌سوی هیچ‌کدام ببرم. سرفه‌های مکرر و خلط‌دارم، زردیِ بیمارگون دندان‌هایم را نمایان می‌سازند و سر که از بالین برمی‌دارم، طره‌ای مو بر جای می‌گذارم. روح، مداوم از کالبدم فرار می‌کند و جسدِ زنده‌ام، در روزمرگی‌ها می‌پوسد.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,964
مدال‌ها
8
***
دربه‌درم؛ از خانه‌ی این به خانه‌ی آن، از این پارک به آن پارک، زیراندازی نخ‌نما و کهنه زیر بغل و علائم مالیخولیا در چهره. آخ، مفلوکِ سودازده! هیچ‌نَدار و مردود در مراحل زندگانی! لکه‌ای زرد* و کم‌رنگ میان اصبع* سبابه و میانی، در ذوق می‌ز‌ند و مچِ بی‌رمقم به پهنا می‌چرخد که آن را از دیده پنهان سازد. دعا می‌کنم آخرین بازدم نیز از نایژک‌های دوده‌زده‌ام عبور کند و چون عروسکی، روی زمین پهن و ساکن گردم.

*لک‌های زرد ناشی از نیکوتین و قطران سیگار بر روی دندان‌ها، انگشتان و لباس ایجاد می‌شوند.
*اصبع: انگشت.
 
بالا پایین