جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درحال ترجمه داستان های عزیزم |chekhov vol

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب‌های در حال ترجمه توسط DEVIL با نام داستان های عزیزم |chekhov vol ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 941 بازدید, 3 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب‌های در حال ترجمه
نام موضوع داستان های عزیزم |chekhov vol
نویسنده موضوع DEVIL
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Enisha
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,792
مدال‌ها
7
نام کتاب: داستان های عزیزم
نام نویسنده: آنتون پاولوویچ چخوف
مترجم: atousa rostami
انگلیسی ترجمه شده به فارسی
 
آخرین ویرایش:

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,389
47,031
مدال‌ها
23
ترجمه.png


مترجم عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن ترجمه‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تالار ترجمه

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در را*بطه با ترجمه، به لینک زیر مراجعه کنید.

پرسش و پاسخ تالار ترجمه

دوستان عزیز برای سفارش جلد ترجمه خود بعد ۱۲ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

و پس از پایان یافتن ترجمه، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.

قوانین پایان ترجمه

با تشکر از همراهی شما
| کادر مدیریت انجمن رمان بوک|
 
موضوع نویسنده

DEVIL

سطح
4
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Oct
1,717
4,792
مدال‌ها
7
اولنکا، دختر بازرگان بازنشسته دانشگاه پلمیانیکوف، بود.
در ایوان پشتی نشسته بود و در فکر فرو رفته بود. هوا بسیار گرم بود، مگس ها پایدار بودند و مشغول اذیت کردن بودند و از آن لذت می‌بردند
منعکس کردن اینکه به زودی غروب خواهد شد.
تاریک
ابر های بارانی از شرق جمع می‌شدند و هر از گاهی چند قطره باران می‌بارید.
کوکین که مدیر یک تئاتر رو باز به نام تیوولی بود و در کلبه ای زندگی می‌کرد، وسط باغ ایستاده بود و به خانه خیره شده بود.
آسمان را دوباره با ناامیدی مشاهده کرد
دوباره باران می‌بارد! هر بار باران
انگار که امروز برای من بد است.
شاید هم خودم را حلق آویز کنم! خرابه! ترسناک

ضرر هر روز

دست هایش را بالا برد و همچنان که ادامه می‌داد اولنکا را خطاب قرار داد:
 
آخرین ویرایش:

Enisha

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,157
16,687
مدال‌ها
13

به علت ادامه ندادن کار توسط مترجم
تاپیک بسته خواهد شد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین