- Jan
- 6,417
- 11,177
- مدالها
- 11
این کتاب که یادآور آثار آگاتا کریستی است، سفر تفریحی یک خبرنگار زن به نام لو بلک لاک را روایت میکند. او قرار است با یک کشتی لوکس سفر تفریحی یک هفتهای داشته باشد، اما این کشتی تنها چند کابین دارد که هر کدام آبستن حوادثی بسیار شگفتانگیز و گاه غیرقابل باور است...
در قسمتی از کتاب میخوانییم:
.
.
سر جایم خشکم زده بود و بدن گرم دلایلا که نفسنفس میزد را در بغل گرفته بودم و سعی میکردم بشنوم.
هیچ.
و بعد یکهو خیالم راحت شد. حتماً دِلایلا زیر تختم قایم شده بود و وقتی به خانه آمدم در اتاق را به رویش بسته بودم. یادم نمیآمد که در را بسته باشم، اما ممکن بود وقتی به خانه آمده بودم ناخودآگاه این کار را کرده باشم. راستش چیز زیادی از ایستگاه مترو به بعد یادم نمیآمد. در راه خانه که بودم سردردم شروع شده بود و حالا که از وحشتم کم میشد، احساس میکردم از پایین جمجمهام از سر گرفته میشود. واقعاً نباید وسط هفته نوشیدنی میخوردم. وقتی بیست سالم بود این کار ایرادی نداشت، اما دیگر مثل قبل نمیتوانستم از پس خماری بربیایم.
دلایلا در بغلم ناراحت بود، تکان میخورد و پنجههایش را در بازوهایم فرو میکرد، رهایش کردم و رُبدوشامبرم را پوشیدم و کمربندش را به دور خودم محکم کردم. بعد او را برداشتم تا به درون آشپزخانه پرتابش کنم.
اما وقتی در اتاق را باز کردم، مردی آنجا ایستاده بود.
تلاش برای به یاد آوردن ظاهرش بیفایده بود، زیرا حدود بیستوپنج بار با پلیس دربارهاش صحبت کردم و نتیجهای نداشت. مدام میپرسیدند: «حتی یه خرده از پوست مچ دستش رو هم ندیدی؟» نه، نه و نه. سوئیشرت گشادی پوشیده بود و دور بینی و دهانش بسته بود و همهچیز در سایه قرار داشت. بهجز دستانش.
دستکش لاستیکی پوشیده بود. همین بود که بهشدت مرا ترساند. دستکشها داد میزدند: «کارم رو بلدم.»، یعنی «آماده اومده م.»، یعنی «دنبال چیزی بهجز پولتم.»
لحظهای طولانی همانطور روبهروی هم ایستادیم درحالیکه چشمهای براقش در چشمهایم قفل شده بود.
درباره زنی در کابین 10
پرفروشترین کتاب «نیویورک تایمز» و «یو.اس.ای.تودی»
برگزیده لیست تابستانه آمازون
پیشنهاد شده توسط اوپرا وینفری
رمان زنی در کابین 10، رمانی اثر روث ور است که در سال 2016 به انتشار رسید. لو بلکلاک، روزنامه نگاری است که برای مجله ی گردشگری مطلب می نویسد و به تازگی، با مأموریتی وسوسه انگیز مواجه شده است: گذراندن یک هفته در یک کشتی تفریحی لوکس با تعداد کابین های محدود. در آغاز سفر، همه چیز بسیار عالی است و آسمان صاف، آب های آرام و همسفران خوب و خوش برخورد، نوید سفری بسیار لذت بخش را به لو می دهند. اما با گذشت چند روز، بادهای سرد و خشک شروع به وزیدن می کنند، آسمان تیره و تار می شود و لو، صحنه ای را می بیند که فقط می تواند آن را کابوسی ترسناک و تاریک بنامد. لو، زنی را می بیند که از کشتی به پایین پرتاب می شود، اما دلیل واقعی این اتفاق چه بوده است؟ کشتی تفریحی، انگار که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده، به مسیر خود ادامه می دهد اما لو با تمام وجود تلاش خواهد کرد تا از حقیقت ماجرا سردر بیاورد.
در قسمتی از کتاب میخوانییم:
.
.
سر جایم خشکم زده بود و بدن گرم دلایلا که نفسنفس میزد را در بغل گرفته بودم و سعی میکردم بشنوم.
هیچ.
و بعد یکهو خیالم راحت شد. حتماً دِلایلا زیر تختم قایم شده بود و وقتی به خانه آمدم در اتاق را به رویش بسته بودم. یادم نمیآمد که در را بسته باشم، اما ممکن بود وقتی به خانه آمده بودم ناخودآگاه این کار را کرده باشم. راستش چیز زیادی از ایستگاه مترو به بعد یادم نمیآمد. در راه خانه که بودم سردردم شروع شده بود و حالا که از وحشتم کم میشد، احساس میکردم از پایین جمجمهام از سر گرفته میشود. واقعاً نباید وسط هفته نوشیدنی میخوردم. وقتی بیست سالم بود این کار ایرادی نداشت، اما دیگر مثل قبل نمیتوانستم از پس خماری بربیایم.
دلایلا در بغلم ناراحت بود، تکان میخورد و پنجههایش را در بازوهایم فرو میکرد، رهایش کردم و رُبدوشامبرم را پوشیدم و کمربندش را به دور خودم محکم کردم. بعد او را برداشتم تا به درون آشپزخانه پرتابش کنم.
اما وقتی در اتاق را باز کردم، مردی آنجا ایستاده بود.
تلاش برای به یاد آوردن ظاهرش بیفایده بود، زیرا حدود بیستوپنج بار با پلیس دربارهاش صحبت کردم و نتیجهای نداشت. مدام میپرسیدند: «حتی یه خرده از پوست مچ دستش رو هم ندیدی؟» نه، نه و نه. سوئیشرت گشادی پوشیده بود و دور بینی و دهانش بسته بود و همهچیز در سایه قرار داشت. بهجز دستانش.
دستکش لاستیکی پوشیده بود. همین بود که بهشدت مرا ترساند. دستکشها داد میزدند: «کارم رو بلدم.»، یعنی «آماده اومده م.»، یعنی «دنبال چیزی بهجز پولتم.»
لحظهای طولانی همانطور روبهروی هم ایستادیم درحالیکه چشمهای براقش در چشمهایم قفل شده بود.
درباره زنی در کابین 10
پرفروشترین کتاب «نیویورک تایمز» و «یو.اس.ای.تودی»
برگزیده لیست تابستانه آمازون
پیشنهاد شده توسط اوپرا وینفری
رمان زنی در کابین 10، رمانی اثر روث ور است که در سال 2016 به انتشار رسید. لو بلکلاک، روزنامه نگاری است که برای مجله ی گردشگری مطلب می نویسد و به تازگی، با مأموریتی وسوسه انگیز مواجه شده است: گذراندن یک هفته در یک کشتی تفریحی لوکس با تعداد کابین های محدود. در آغاز سفر، همه چیز بسیار عالی است و آسمان صاف، آب های آرام و همسفران خوب و خوش برخورد، نوید سفری بسیار لذت بخش را به لو می دهند. اما با گذشت چند روز، بادهای سرد و خشک شروع به وزیدن می کنند، آسمان تیره و تار می شود و لو، صحنه ای را می بیند که فقط می تواند آن را کابوسی ترسناک و تاریک بنامد. لو، زنی را می بیند که از کشتی به پایین پرتاب می شود، اما دلیل واقعی این اتفاق چه بوده است؟ کشتی تفریحی، انگار که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده، به مسیر خود ادامه می دهد اما لو با تمام وجود تلاش خواهد کرد تا از حقیقت ماجرا سردر بیاورد.