جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معاصر دختر امیرکبیر چرا در تاریخ بدنام شد؟

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تاریخ معاصر توسط اولدوز با نام دختر امیرکبیر چرا در تاریخ بدنام شد؟ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 473 بازدید, 16 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته تاریخ معاصر
نام موضوع دختر امیرکبیر چرا در تاریخ بدنام شد؟
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
زمانی که اختلاف میان ام خاقان و مظفرالدین میرزا بالا گرفت، محمدعلی خان غفاری قاصد نامه ای شد که در آن مظفرالدین میرزا برای پدر خود به تهران فرستاد تا او را در جریان تصمیمش برای جدا شدن از ام خاقان بگذارد. وقتی او به تهران می رسد، شکوه السلطنه او را احضار می کند و می خواهد تا هر آنچه رأی شاه است به او خبر دهد و به او سفارش می کند تا کاری کند رأی سلطان صاحبقران بر جدایی این دو باشد: «مقرب الخاقان، میرزا محمدعلی خان، درباره حکم قمرالسلطنه چیزی به من نوشته بودند. خب شما حکم را ببرید. من می نویسم به قمرالسلطنه، سواد دستخط را گرفته می خوانم. شما به زودی به سلامت وارد شوید. به حضور مبارک که رسیدید و حکم را به نظر مبارک رساندید، آنچه رأی مبارک است، سربسته با تلگراف به من خبر بدهید که بدانم صلح می شود یا طلاق یا روانه طهران. چون هر سه فقره را شاه دستخط داده بودند از این سه فقره یکی را قبول بکنند... زبانی آنچه خیریت ولیعهد است از جانب من عرض بکنید و این فقره را یک طرفی بکنید. به خدا قسم من آرام ندارم. از دیوانگی های آن زن، عاقبت می ترسم خدای نکرده خلافی بکند که همه عاقل ها حیران بمانند... شماها خیلی باید در هر کاری مواظبت بکنید خاصه در خورد و خوراک ولیعهد که آن زن شعور در سر ندارد... بهتر است این کار را تمام بکنید. اگر محض بچه ها باشد? بچه ها را به طهران بیاورند من نگه می دارم والا خدمتکار دارند.»
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
ناصرالدین شاه وقتی در جریان مشکلات زندگی مشترک ولیعهد و خواهرزاده قرار می گیرد از سپهسالار صدراعظم که برادرشوهر خواهرش نیز هست، می خواهد تا راهی برای حل این مشکل بیندیشد. میرزا حسین خان که معتقد است اختلاف میان این زن و شوهر چیزی نیست که قابل حل شدن نباشد، از شاه می خواهد که شکوه السلطنه و مظفرالدین میرزا را برای صلح و حل مشکلات راضی کند. او خود نامه ای برای شکوه السلطنه می نویسد و از او می خواهد تا با بزرگتری کردن، این زن و شوهر را به صلح برساند. ناصرالدین شاه نیز که راضی به صلح بود در حاشیه نامه سپهسالار نوشت: «البته اگر کار به طلاق نکشد بجاست.» با چنین نظری، شکوه السلطنه به ظاهر کوتاه آمد و خودش را راضی به رأی به شاه می داند اما در پشت پرده، مظفرالدین میرزا را برای طلاق تشویق می کند. او به محمدعلی غفاری می گوید: «ما هم به این فقره راضی نیستیم. معلوم است با سه شاهزاده خلاف است طلاق داده شود اما صلح و اصلاح این کار هم خوب نیست؛ نمی توان تحمل کرد زن هر چه بگوید و هر چه بکند. اقلا یک قدری تنبیه و سیاست لازم است، یعنی کم محلی که بدتر از هر دردیست برای زن ها... خواهش دارم نوعی بکنند که امسال نواب والا به تهران بیایند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
او می دانست که آمدن ام خاقان به تهران می تواند زمینه طلاق این دو را فراهم می کند. در نهایت نیز با ابراز دلتنگی شکوه السلطنه در صفر 1293 قمری، مظفرالدین میرزا و ام خاقان و سه فرزند خردسالش به تهران آمدند. به محض آنکه پای این دو به تهران رسید، شکوه السلطنه طلاق ام خاقان را گرفت و او را راهی حرم شاهی کرد. این جای ماجرا بود که خبر به گوش عزت الدوله رسید و در نامه ای معترض به سپهسالار، زبان به شکایت از ظلمی که به دخترش رفته، باز می کند. او در این نامه نوشت: «از قراری که از طهران چه نوشته اند و چه تلگراف می کنند، نواب ارفع والا ولیعهد و سرکار خانم شکوه السلطنه درجه بی لطفی را به ام خاقان به پایه هایی رسانده اند که می خواهند طلاق بدهند، عرض هم کرده اند و قبله عالم هم قبول فرمودند. از هیچ ک.س شکایت نمی کنم? بدبختی خودم را بالاتر از این می دانم? اگر قبله عالم مرا کنیز خودشان می دانستند هیچ ک.س را جرأت این کارها نبود... از شما اگر صلاح بدانید یک خواهش دارم، یک استدعا نمایید و این عرض مرا به خاکپای مبارک برسانید که دختر من کمتر از مریم خانم، کنیز مادرم نیست. بعد از مهدعلیا، قبله عالم راضی نشدند که مریم خانم دربه در در خانه های مردم منزل داشته باشد. اگر طلاق می دهند، بچه ها را دستش بدهند و در گوشه خانه دیوانی جایش بدهند که بچه هایش را بزرگ کند تا بعد رأی قبله عالم به هر چه تعلق یافت، آن خواهد شد. معلوم می شود که خواهرزاده شکوه السلطنه بهتر از خواهرزاده قبله عالم است که باید رسوای دنیا بشوم.»
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
اما در نهایت این ازدواج به طلاق منجر می شود و فایده نامه عزت الدوله فقط به اینجا می رسد که بچه ها تا دو سال آینده که با میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه ازدواج کند، پیش تاج الملوک یا ام خاقان می مانند.
وارث همسر امیر کبیر
جدایی ام خاقان از مظفرالدین شاه برای عزت الدوله بسیار تلخ و ناگوار بود. او بعد از این ماجرا، ام خاقان را به عنوان وصی خود معین کرد و در نامه ای که لقب همسر امیرکبیر به خود داده، مهر امضا کرد. در این وصیت آمده: «وصیت نامه به خط خودم به تو که دختر من ام خاقان هستی، می نویسم. بدانید من در کمال صحت اعضا می نویسم. به هر ک.س لازم است که بنویسید من دولت زیاد ندارم. شکر خدا قرض هم ندارم. خانم جانم برای خرج خودم خانه های شهر مرا یا بفروشید؛ از جهت خرج خودم، نماز، روزه، حج مکه باشد.»

او بعد از طلب مغفرت از کسانی که در خدمتش بودند نیز نوشته است: «رستم آباد را هیچ ک.س حق ندارد؛ سه دانگ مال حق شما، سه دانگ مال حق افسرالسلطنه. قربانت تو را به خدا قسم می دهم با افسرالسلطنه مهربانی کنید به معتمدالملک، این ها هیچ کسی را ندارند، اگر رضای مرا می خواهی این طور رفتار کن، خدا از تو رضا باشد و به بچه هایت عمر بدهد، اگر پولی باشد در جعبه خودم درش را باز کنید یک خرت و پرت در جعبه هست؛ خود دانید، البته کار آخرت مرا درست کنید، خانه ای [خانه های] مرا بفروشید، خرج کنید. به سهل بفروشید. رضا نیستم به هیچ کدام بفروشید دیگر به غیر از زمین.» او در این نامه با امضا به عنوان همسر امیرکبیر به دخترش یادآوری می کند که فرزند چه کسی است.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
مادر شاه غیور
در تاریخ ایران اگر یک شاه باشد که به صراحت در زمان پادشاهی اش به مادرش نسبت فساد بسته باشند، محمدعلی شاه قاجار است. او که تا دو سال بعد از طلاق مادر و پدرش در تهران پیش ام خاقان ماند، با ازدواج دوباره مادر مجبور به ترک او شد. محمدعلی شاه زیر نظر شکوه السلطنه به دست یکی از صیغه های مظفرالدین شاه به اسم دلپسند باجی سپرده شد. فرزند دوم این ازدواج، یعنی احمدمیرزا در کودکی درگذشت و عزت السلطنه، دختر او نیز به ازدواج عبدالحسین خان فرمانفرما درآمد و سالار الدوله از فرزندان او به شمار می رود.

با آنکه ام خاقان به دلیل دو ازدواج پی در پی از فرزندان دور می شود اما ارتباط او با محمدعلی میرزا حتی بعد از آنکه مظفرالدین شاه تاجگذاری می کند و او به عنوان ولیعهد به تبریز می رود، کم نمی شود. او بعد از طلاق از مظفرالدین شاه با معتمدالسلطنه مستوفی آذربایجان و پدر حسن وثوق الدوله و احمد قوام الدوله ازدواج می کند و به تبریز نزدیک پسرش می رود و او را رها نمی کند. این رابطه آن قدر تنگاتنگ بود که زمینه حمله های زیادی که در آینده نسبت به ام خاقان می شود را فراهم می کند. ازدواج ام خاقان با معتمدالسلطنه زمان زیادی طول نمی کشد و او احتمالا به خاطر بچه دار نشدن از معتمدالسلطنه طلاق می گیرد و بعد از چند وقت با میرزا علی خان نصیرالسلطنه ازدواج می کند؛ ازدواجی که مانند دو ازدواج قبلی دوام نمی آورد و در سال 1323 قمری، یک سال قبل از مشروطه به دلیل بیماری درگذشت.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
با آغاز مشروطه، ام خاقان نزد محمدعلی میرزا و همسرش ملکه جهان می رود و به نظر می رسد از آنجا به اتفاقاتی که در تهران و تبریز رخ می دهد، می نگرد. در حالی که هیچ جایی نامی از او به میان نمی آید به یکباره بعد از به سلطنت رسیدن محمدعلی شاه، محور صحبت برخی از روزنامه های مشروطه خواه می شود؛ به طوری که روزنامه ها پا را از دایره اخلاق فراتر می گذارند و دلیل مخالفت محمدعلی شاه با مشروطه را به فساد مادرش نسبت می دهند و او را این چنین تحقیر می کنند: «امروز (12جمادی الثانی 1325) تهرانی ها در دشمنی با محمدعلی میرزا اندازه نشناختند و آنچه می دانستند و توانستند، گفتند. امروز نام مادر او ام خاقان را سر زبان ها انداختند و سخنانی را که در سی و اند سال پیش درباره آن زن گفته شده بود؛ اقدام دیگر مخالفان و تندروها علیه محمدعلی شاه، تهیه سخنانی که بنیادی جز پندار و گمان نداشت.»

محمدرضا شیرازی، مدیر روزنامه مساوات، که بیشترین حمله را به ام خاقان می کرد، توماری تهیه کرده بود و در آن شهادت داده بودند ام خاقان، و محمدعلی شاه، زنا زاده است.

دهخدا در نخستین شماره روزنامه اش از ایوردون در ستون «چرند و پرند» نوشت: «الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من [به جهت] بعضی ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ یعنی این عادت یک سال و نیم خودم را ترک کرده بودم و چنانکه همه ایرانی ها می دانند، ترک عادت هم موجب مرض است، یعنی همان طور که یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیر دست چهارده، پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند؛ ناخوش می شوند... همان طور که خاقان مغفور فتحعلی شاه روزی در ساعت ناخوش می شد و همان طور که اگر مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه شب ها ناخوش می شد و همان طور که ام خاقان، زن حاج نصیر السلطنه اگر شب ها با محمدعلی شاه ملاقات نمی کرد، ناخوش می شد و همان طور که محمدعلی میرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه ی خود تاج السلطنه را نمی دید، ناخوش می شد و همان طور که اعلی حضرت و همان طور نزدیک بود من هم ناخوش بشوم و من بعد از پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار، داغ دلی از چرند پرند بگیرم همان طور که گاو وزیر داخله، وزیر داخله گاوهاست.»
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
جدا از این حمله ها، شب نامه هایی نیز در شهر پخش می شد که بسیاری معتقد بودند کار مدیر مساوات است و در آن به ام خاقان حمله می شد؛ حمله هایی که در نهایت باعث شد تا بعد از به توپ بستن مجلس، عقوبت این تهمت ها به سختی گرفته شود. ام خاقان اما سکوت کرد و در حرمسرای پسرش ماند تا روزی که تهران فتح شد و محمدعلی شاه از قدرت برکنار شد.

مادربزرگ آخرین شاه قاجار
درست است که ام خاقان آن قدر زنده نماند تا به تخت نشستن شاه کوچولوی خاندان را ببیند اما در روزهایی که محمدعلی میرزا و ملکه جهان در سفارت روسیه پناه گرفته بودند، در کنار نوه خردسالش ماند تا او به عنوان شاه مشروطه قسم بخورد. با تبعید محمدعلی شاه، او در تهران باقی ماند و بیشتر وقت خود را به دعا و عبادت مشغول بود. قهرمان میرزا عین السلطنه در روزنامه خاطرات خود به ام خاقان اشاره می کند و مشغولیت او به عبادت را چنین می نویسد: «حراف و طرار است؛ شیرزنی است نمکین و بسیار خوش صحبت... حکایت ها از ام خاقان نقل می کنند که هر کدام کتابی علی حده لازم دارد... به هر جهت الان تائب شده و مشغول عبادت است...»

ام خاقان در نهایت در ذی القعده 1327 در حالی که تصمیم داشت بعد از زیارت عتبات پیش فرزندش برود، در اثر بیماری در قصرشیرین درگذشت و رازهای زنی را که دختر صدراعظم و همسر و مادر شاه بود را به گور برد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین