- Mar
- 10,552
- 27,231
- مدالها
- 9
سلام و عرض ادب در خواست تگ داشتم
موضوع '[اِی سَهَندیم"ترکی"] اثر«ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»' اشعار درحال تایپ - [اِی سَهَندیم"ترکی"] اثر«ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!سلام و عرض ادب در خواست تگ داشتم
موضوع '[اِی سَهَندیم"ترکی"] اثر«ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»' اشعار درحال تایپ - [اِی سَهَندیم"ترکی"] اثر«ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
![]()
فایل شده - [سلوانا] اثر «آرام کاربر انجمن رمان بوک»
نام:سلوانا ( کشف غم ) ژانر: تراژدی، عاشقانه نویسنده: آرام قالب: سپید تگ : برگزیده ویراستار: @سپید کپیست: @AsAl° مقدمه: در این زمانه از قلب فرسودهام چه میخواهی در این دنیای بیرحم که تازیانهاش تنم را زخم میکند چه میخواهی آرام باش قلبم آرام باش آن آدم آمدهست تا تنم را به تاراج ببرد اما...forumroman.com
باسلام، درخواست تگ🌱![]()
فایل شده - [قمر نقرهای] اثر «نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک»
«بهنام نگارندهی قمر تابناک» اشعار: قمر نقرهای ژانر: عاشقانه/تراژدی اثر: نازنین هاشمی نسب قالب: شعر نو ویراستار: @سپید کپیست: @آرشیت «دیباچه» در چشمان تو دیدم شب مهتابی را در رخ تو دیدم شهر و آبادی را در عمق جهالت گشتم و یکبار ندیدم، همدمی به رنگت ای زیبا در گنجهٔی احساساتم تنها عشق...forumroman.com
![]()
فایل شده - [خزان را دریاب] اثر «آرام کاربر انجمن رمان بوک»
عنوان: خزان را دریاب ژانر: تراژدی نویسنده: آرام قالب: دوبیتی ویراستار: @سپید کپیست: @آرشیت مقدمه: دوباره دلم برایت تنگ و تار شده است کجایی که خزان آمده و مرا خواب کرده است رویایت شبها مرا بیدار ساخته کجایی که پاییز آمده و مرا مجنون کرده استforumroman.com
![]()
نقد شعر - هاویر | آرام
بسم تعالی عنوان: هاویر ژانر: تراژدی قالب: سپید شاعر: @*aram* منتقد: @mobina01 *همچو رود، آرام با من رهسپار شو؛ مانند طوفانی سهمگین دریا مرا در خود غرق کن؛ دستانت را به من بده و با من گوش فرا بده به عشق! به حرف دریا باش که میگوید: معشوق را یاد نبر! مرا از یاد نبر، ای معشوق معشوق! نبر که...forumroman.com
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک