جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {درد دارم} اثر •آنالیS کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط آنالیS با نام {درد دارم} اثر •آنالیS کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 810 بازدید, 7 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {درد دارم} اثر •آنالیS کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع آنالیS
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
تصویر۵
دلنوشته: درد دارم
ژانر: تراژدی
نویسنده: آنالیS
ناظر: @ویتامین
مقدمه: این روز‌ها اعلامات حیاتی را در وجودم احساس نمی‌کنم؛ حس‌هایم تماماً سرما زده‌اند.
انگار یک‌جورایی با سرما ساز و کاری بنا کرده‌اند که نه دردی را احساس می‌کنم و نه سوزشی؛ من تماماً این روز‌ها احساس پوچی دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png


عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
بغضِ پیله کرده‌ی این روزهایم صبور نیست و مدام اشکِ چشم‌هایم را مانند جویباری طوفانی، بر گونه‌هایم روان می‌کند.
این روز‌ها همانند پریشان‌زده‌ها، پژمرده گوشه‌‌ای در خود جمع شده‌ام و همانند جوجه‌ای تازه به دنیا آمده به دنبال مادری ناشناخته می‌گردم، می‌گردم در دل خلع نامتعادل ناجوانمردی‌ها و سرگردانی‌های سه تیز و گریز!
من این‌ روز‌ها خزیدن در آغوشش را می‌خواهم، همان‌گونه که دیدنش مدت‌هاست شده آرزو‌یم.
همان‌گونه که برای دوباره داشتن لمس دست‌های جادویی‌اش، بر روی موهای پریشان شده‌ام، شده رویایم!
اما می‌دانی که؟ من مادری ندارم، سر پناهی ندارم و اکنون هستم در دنیایم، یک تنهای درمانده! بی‌پناه و بی‌گناه.
من خیلی وقت است که دارم در این تنهایی سُرسُرِ بازی می‌کنم تا در انتهای ظلمت و تاریکی این جهانِ نامرد زمین خورده، ناتوان بمانم! که بمیرم که نمانم! و مگر نمردنم و ماندنم برای کسی اهمیتی دارد؟ اصلا مگر بود و نبود من هم به چشم می‌آید؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
یک کودک تنها، گوشه گیر و ترسیده!
با لباس‌های پارچه‌ای و کهنه‌؛ جمع شده در اندوهی غم و غصه.
من این هستم یک کودک! کودکی بی‌گناه که شده طنابی برای بازی در دست ظلمت.
من دزد نیستم، من گدا نیستم، من یک کودک خنگ و اُمل نیستم! من فقط یک کودک‌ام، کودکی ترسیده.
به من نگاه کن! در چشم‌هایم هم نگاه کن تا ببینی آن کودک بی‌سرپناه را!
آیا تو در عمق چشم‌هایم کودکِ دزدی را می‌بینی؟ تو در اشک‌های جمع شده در چشم‌هایم، تنها یک کودک اُمل و دست و پا چلفتی را می‌بینی که از دیده‌ات چندش و منجر کننده بنظر می‌آید؟ آیا تو در نگاه این کودک، خودِ ترسیده‌ام را نمیبینی؟ خودِ منی که نیاز دارد به تو! تویی که بی‌تفاوت از من گذر می‌کنی.
 
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
بغض لانه کرده در پَستی‌های دل غوطه‌ور شده‌ام، ماهاست که در گلویم زخم‌ها‌ی تنیده‌‌دار و بی‌بهره می‌گذارد.
ماه‌هاست که دست و بینیِ یخ زده‌ام در ازدحام سرما، خونیده‌زار به نظر می‌آید. تو صدایم را می‌شنوی؟ خبر داری که این منِ از هم متلاشی شده، در زیر لاشه‌ی‌ مردمانت خسته بنظر می‌آیم؟ تو در سی*ن*ه‌ی بی‌در و پیکر شده‌ام! کوبش‌های سرسام‌آور این دلِ سرما دیده‌ام را احساس می‌کنی؟ می‌شنوی که کُندِ کُندِ کُند می‌زند تا بتواند در بطن این نظام ظالم دوباره زندگی کند؟ بگو که وجود بیمارگونه‌ام را در این جهانِ سخت شکسته احساس می‌کنی؟
 
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
خسته‌ام، می‌شنوی؟!
تمام گدازه‌های درد‌هایت، همه و همه جمع شده‌اند بر روی تن ضعیف و رنج کشیده‌ام!
درد توان سوزی که اشعه‌هایش چه بی‌رحمانت به تنم اصابت می‌کند و چه ظالمانه در سلول‌های تنم رسوخ می‌کند؛ زیادی نیست؟
دل بی‌باک و ربوبت، برای این عایل با دلق و خرقه نمی‌سوزد؟!
خنده‌هایم، درد‌هایم را صدا می‌زنند و تو اصلاً می‌شنوی ناله‌ و شیون‌های دلم را؟ می‌بینی که در پَس این خنده‌های جسور و فروتن، گریه‌های خون‌بار و پر غصّه خفته است؟
دل‌‌دل زدنهایم را چطور؟ می‌بینی هنگامِ منزلت و خواری که در تمنای وجود دستی پُر بهجت برای شست و شوی این همه غم، بال‌بال می‌زند؟
چشم‌هایم دیگر منبع آبی ندارند که جوشنده باشند، که اشک‌هایم، که غصّه‌هایم، که درد‌های چسبیده به دلم را با فشار بیرون بریزند.
می‌بینی که هم‌اکنون در زیر نعش کفتارهایت با نزار فریاد می‌زنم. تو می‌بینی این همه را؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

آنالیS

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Nov
31
465
مدال‌ها
2
بنگ!
می‌خورد به هدف؛ درد است دیگر! نخورد به جان آدمی که ملالِ وجودت نمی‌گزد.
بی‌چاره‌وار در جانم، ذره‌های مفلوک‌ خورده‌اش را به نام بد اقبالی روی می‌دهد، تا چه کند؟ خوار و فرومایه‌‌تر از اینم که هستم، بکند؟
دلِ نژند و غریو زنانم، لب به دهان می‌بیند تا مبادا بر سر این مَفلکِ نکبت‌بار، درد‌های خفته جانم را سر دهد. ساکت بمانم که دیگر ظالمانه نخورم، نخورم که تا خرخره پُر شده‌ام از نامردی! نخورم که دیگر جانی برای جدالی پُر فغان وجود ندارد.
دل‌های سنگ‌ شدهٔ مردمانم نیش بر سر و جانم می‌زنند تا نباشم، منی که جهانم به او روزگارانی کمک دارد.
دلم، آخ دلم؛ تو چه می‌کنی میان این نامردی‌های ناجوانمردانه؟ تو چه می‌کنی میان گوش‌های پر شده از تلبیس، نی‌رنگ‌های پُر منفعت، که شیون‌های کودکان بی‌نوایی همچون من‌هایی که از کرانهٔ پُر مهره خالی است را شنوا نیستی؟
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,045
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین