بخشی از کتاب کتاب درسهایی درباره داستاننویسی
«اگر نویسندهای بخواهد از تصادف (چرخش ناگهانی وقایع داستان، بیآنکه قهرمان داستان در این تغییر دخیل باشد) قابل قبول در داستان خود استفاده کند، باید حادثهٔ تصادفی را علیه قهرمان داستان به کار گیرد.
استفاده از واقعهٔ تصادفی علیه قهرمان داستان اگرچه بدشانسی غافلگیرکنندهای است، ولی همه آن را باور میکنند. اما برعکس، هنگامی که نویسنده حادثهٔ تصادفی را به نفع قهرمان داستان به کار گیرد، پیداست که تصادف فقط تمهید گولزنندهٔ نویسنده که خلاقیتش رو به تحلیل رفته به حساب میآید.
داستان: مارک در حال راهاندازی سیستم آبیاری در صحرای نوادا است. چنین کاری این منطقه را به واحهای وسیع بدل میکند. مخارج این کار را دولت میپردازد.
مثال (حادثهٔ تصادفی به نفع قهرمان داستان): رئیسجمهور جدید فردی به شدت ضد محیط زیست است. او همهٔ بودجهٔ طرحهای مربوط به محیط زیست را قطع میکند. مارک با عصبانیت بیل میزند. ناگهان صدای عجیبی به گوشش میرسد. با عجله زمین را میکند و صندوقی پر از الماس ـ که به جا مانده از قبیلهٔ سرگردان اینکاهاست ـ پیدا و با این ثروت، مخارج طرح آبیاریاش را تأمین میکند.
بدیهی است که نویسنده این شگرد را به کار بسته تا به راحتی مارک را از مخمصه برهاند. به علاوه مارک برای به اتمام رساندن طرح آبیاریاش و غلبه بر این مشکل حلنشدنی دست به عمل قهرمانانهای نمیزند. و باز برای حفظ اعتبارش احتیاج به کار شاقی ندارد.
مثال (حادثه تصادفی علیه قهرمان): کار طرح آبیاری مارک به خوبی پیش میرود. رئیسجمهور جدید و ضد محیط زیست بودجهٔ طرح او را قطع میکند. کارگران مارک با ایثارگری و بدون مزد به کارشان ادامه میدهند. یکی از کارگران هنگامی که مشغول حفاری بوده، دفینهای (گنجی بازمانده از قبیلهٔ اینکاها) کشف و آن را با دیگر کارگران تقسیم میکند و همگی مارک و طرح آبیاریاش را رها میکنند و میروند.
در اینجا چون رویدادی تصادفی علیه مارک به کار آمده است، مانع دیگری سر راه او قرار میگیرد و مارک اگر بخواهد قهرمان باقی بماند، باید بر این مانع نیز فائق آید. نویسندهها به شخصیتهای خوششانس لطف میکنند. آنها هیچگاه خود به چیزی دست نمییابند، بلکه فقط بخششها را جمع میکنند.»