جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب دریاچه مخفی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط DOonYa با نام دریاچه مخفی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 191 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع دریاچه مخفی
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DOonYa
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5
0658446-quality90-maxwidth700.jpg 0658447-quality90-maxwidth700.jpg

معرفی کتاب دریاچه مخفی​

کتاب دریاچه مخفی نوشته کارن اینگلیس و ترجمه غزال وکیلی است. کتاب دریاچه مخفی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب دریاچه مخفی

گم شدن‌ها و پیدا شدن‌های سگ همسایه‎ استلا و تام، باعث می‌‎شود که آن دو وارد ماجرایی شوند که فکرش را هم نمی‌کنند. تعطیلات تابستانی است، آنها اول فقط دنبال سگ می‌گردند اما اتفاقی عجیب منتظرشان است. اول، قایقی را پیدا می‌‎کنند که در یک منطقه خلوت دفن شده است. سپس، به تونلی می‌‎رسند که آن‎هارا به یک دریاچه مخفی می‌‎رساند. کم‎‌کم چیزهای عجیبی می‎‌بینند و می‌‎شنوند. پسری که هراسان مشغول پارو زدن است و صدای کودکانی ناشناس از اعماق جنگل! استلا و تام، حقیقتی باورنکردنی را کشف می‎‌کنند: آن‎ها صد سال به عقب بازگشته‌‎اند!

خواندن کتاب دریاچه مخفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات هیجان‌انگیز پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دریاچه مخفی

استلا زیر لب گفت: «خیلی دوست دارم بدونم هری این‌دفعه کجا غیبش زده بود؟» صدای پیانو زدن مادرشان همراه با وزش نسیم صبحگاهی در فضا می‌پیچید. حدوداً یک هفته‌ای می‌شد که هری گم شده بود و خانم مون خیلی ناراحت بود. (درنتیجه، اکثر ساکنان باغ هم آسایش نداشتند.)

تام و استلا روی تپهٔ چمن محبوبشان در «جزیره» نشسته بودند. جزیره وسط باغ بود؛ چهار درخت بلوط داشت و دورتادورش گل‌های صدتومانی روییده بودند. ا ستلا دستبند دوستی‌اش را چرخاند... وقتی داشتند نقل‌مکان می‌کردند، هانا این هدیه را به او داده و پرسوزوگداز گفته بود: «نه زمان و نه مکان پیمان دوستی‌مون رو نمی‌شکنه» حالا، چقدر آن حرف‌ها معنا پیدا کرده بودند.

تام که با بیلچه‌اش خاک تپه را زیرورو می‌کرد، اخم‌آلود گفت: «خیلی دوست دارم بدونم هری هردفعه کجا می‌ره؟»

استلا به او توپید: «اون کار رو نکن! اگر چارلی گرین مچت رو بگیره، اون‌وقت توی...»

«اوه! این چیه؟» چشم‌های تام گرد شد و همان‌طور که نشسته بود، به زمین زیر پایش زل زد.

استلا به جلو خم شد. «چی چیه؟» تام کندن چمن‌ها را از سر گرفت.

فریاد زد: «فکر کنم این خود گنجه!» به کندن خاک ادامه می‌داد و چشمانش گردتر می‌شد؛ حق با تام بود، آن زیر چیزی شبیه درِ گردِ ظرفی چوبی معلوم شد؛ یک صندوق گنج واقعی.

ناگهان استلا بازوی برادرش را محکم گرفت و تام داد زد: «آخ، می‌شه ول کنی؟»

استلا گفت: «هیس...!» و بعد شق‌ورق نشست و مستقیم زل زد به جلو. بوته‌های روبه‌رویی خش‌خشی کردند. استلا و تام مثل مجسمه خشکشان زد. اگر سروکلهٔ چارلی گرین پیدا می‌شد، کارشان تمام بود.

بوته دوباره ساکت و بی‌حرکت شد. تام نفس راحتی کشید و نجوا کرد: «حتماً یه پرنده بوده.» تام به زمین نگاه کرد و دوباره شروع به کندن کرد؛ نفس‌زنان گفت: «یه جعبه‌ست، یه شیارهایی هم رو درش داره!» تام گودال را بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌کرد، اما انگار درِ گرد صندوق گنج تمامی نداشت.

در همین زمان چشمان آبی روشن استلا چهارتا شد.

ناباورانه زمزمه کرد: «تام! این جعبه نیست! یه قایقه!» تام گفت: «یه قایق؟ امکان نداره قایق باشه، خنگول. اینجاها که اصلاً آب نیست!»

همان لحظه، بوتهٔ مقابلشان تکان شدیدی خورد. این‌دفعه دیگر گیر افتاده بودند؛ آن‌ها خُرخُرهای عصبی چارلی گرین را هرجا می‌شنیدند، می‌شناختند. حتماً از وسط بوته‌ها چهاردست‌وپا یواشکی آمده بود تا غافل‌گیرشان کند.

بعد با آخرین تکان شدید، برگ‌ها کنار رفتند و معلوم شد... هری بود.

اطلاعات تکمیلی​

تعداد صفحات۱۰۸ صفحه
نسخه چاپی۵۸,۰۰۰ تومان
شابک۹۷۸-۶۰۰-۴۶۲-۷۹۳-۱
تاریخ انتشار۱۳۹۸/۰۱/۲۵
دسته بندیداستان کودک و نوجوان
 
بالا پایین