- Sep
- 176
- 1,395
- مدالها
- 4
آنچه روبهروی من است، دیوار است، دیوار. میخواهم پیشروی کنم، اما ظاهرا این شی عجیب قصد تکان خوردن ندارد. چند متری از زمین فاصله گرفته است و به سوی آسمان میرود و جایی تمام میشود. اینجا زمین است و من با یک سازه برخورد کردهام، یک ساختمان. انعکاسی از نور دیده میشود، از دل دیوار که جسورانه چشمک میزند. آنجا که نور بازتاب میشود، در حصار آجرها حفرهای است. حفرهای که نه از جنس دیوار است نه از جنس من. ظریف است و شکننده، شفاف است و گران. تنها آبراههای است که امواج نور را به ساحل تاریکی میرساند. پنجره همان خلاای است که دربارهاش حرف میزنم. خلاای که زندگی در آن حجم کدر را آسان میکند. کمی بیشتر ریز میشوم، به درون برجستگیها و ترکهای ریز اطراف پنجره نفوذ میکنم. از برآمدگی که در حاشیهی پنجره است، شاخهای سبز سرش را خم کرده و پژمرده به نظر میرسد. اندامش، اندام یک رقصنده است و گیسوانش را با گلهای قرمز پر کرده است.
آخرین ویرایش توسط مدیر: