جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {در وصف او} اثر •کاربران انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط .Ana. با نام {در وصف او} اثر •کاربران انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 854 بازدید, 17 پاسخ و 14 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {در وصف او} اثر •کاربران انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع .Ana.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,085
مدال‌ها
2
در وصف او باید گفت که، محبوبم نگارین پسندیده‌ای است
آخر دشوار است آموختن برخی چیزها!
او به من آموخت که چگونه در هنگام خنده، بگریم

او به من آموخت نقاب بزنم، چهره حقیقیم را بپوشانم با نقاب دختری که همیشه تبسم بر لب داشت... .
 
موضوع نویسنده

.Ana.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
206
5,932
مدال‌ها
2
گمانم دیگر امیدی ندارم. کاش بیاید، قلبم ندای از هم پاشیدن می‌دهد. می‌خواهم هنگام سقوطم او تکیه‌گاهم باشد!
دلم برای او تنگ است! برای گذشته‌ها دلتنگم؛ همان زمانی‌که برای او دختر شاعری شدم که قافیه تمام بیت‌هایش او بود و شعرهایش در وصف او...!
 

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,906
مدال‌ها
5
داغ نبودنش، گدازه‌ای بود که به جانم افتاده بود و خاطراتش، چون نسیم کم‌جانی که بار خنک کردن وجودم را به دوش داشت!
در آتش‌بازی ستاره‌های شب، قلمم، شعله‌ای به جان کاغذ می‌اندازد و روح کلمات را به آتش می‌کشد. چشمانم از شدت سوزش، چهارشنبه سوری است اما چه کنم که اشک‌هایم خشک شده‌اند و دیگر بارانی به بیابان گرم و سوزان بغضم نیست.

در این ویرانه و متروکه، وصف او، آتشی بود که تا اعماق این چهاردیواری را می‌سوزاند. من اما در این آتش‌سوزی، جانی برایم نمانده که نجات بدهم. تنها در پی تکه‌های سوخته‌ی وصفش هستم که در سرم جولان می‌دهند.
 

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,085
مدال‌ها
2
دیوار می‌شنود... این خاموشی شبانه را، سوزی را که در قلبم احساس می‌کنم، شیون کلماتی که در وصف او نوشته می‌شوند. این سکوت مرگبار و نبودش، کلمات را بر قلم‌ جاری می‌سازد. ظلمت زاج، بر دیوارها سایه می‌اندازد. بزرگ و کوچک، بلند و کوتاه، سایه‌ی تو و سایه‌ی او.
این‌جا تنها یک اتاق مسکوت است. یادش در شب‌های تیره، هر لحظه قلم را به نوشتن از برای او وا می‌دارد. وصف هذیان‌های دختری که برای خلاصی از او، راهی جز نوشتن در وصف او ندارد. نوشتن، غرق‌شدن در واژه‌ها و مردن در خیالش... !
 
موضوع نویسنده

.Ana.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
206
5,932
مدال‌ها
2
در توصیف زیبایی‌اش چه بگویم؟
او مانند ماهی بود و من،
دریاچه‌ای خوش خیال که شبانه روز انعکاسم را در آب، نوازش می‌کرد!
گاهی این دریاچه خوش‌خیال می‌نشیند و به ماه نگاه می‌کند و با خود فکر می‌کند کاش پایان یکی از این روزها شب نباشد، کاش، همان ماهی زیبایی باشد که انعکاسم را در آب نوازش می‌کند!

همین دریاچه خوش‌خیال گاه آرزو می‌کند کاش هیچ‌وقت عاشق نمی‌شد؛ اما قلب گاهی کورکورانه به دنبال رنج است! می‌گویند گاهی برف هم فریاد قلب‌ها را نمی‌شکند! حال اغراق می‌کنم، آری! حتی برف هم فریاد قلب مرا که در وصف اوست، نمی‌شکند!
 

سپیدخون؛

سطح
4
 
مدیر تالار تکنولوژی
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
941
4,906
مدال‌ها
5
دیشب از فرط ناتوانی واژگان در وصف او، به آغوش سنگدل اعداد پناه بردم. اما تمام اعداد در حکم توصیف او، غیرحقیقی و کوچک می‌شدند!
شاید وجود روشنش، میلیاردها میلیاردی بود به قلب تک‌واحدی من، صفر می‌بخشید. شاید او، عدد گنگی بود که محور احساسم، تاب و توان تحمل سنگینی زیبایی‌اش را نداشت!
او همان تداعی هندسه‌ی عاشقی و رسم جبر دلبستگی بود. رادیکال گرمای نگاهش، چوبه‌ی دار کلامم بود، می‌دیدمش و لال می‌شدم.

ریاضی به من خندید و عذر مرا خواست، عجیب نبود. حتی منطق هم ناتوان بود از محاسبه‌ی وصف او...!
 
آخرین ویرایش:

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,085
مدال‌ها
2
در وصف او باید گفت که محبوبم افسونگر حاذقی‌ست
او را با تمام خوبی‌هایش به یاد می‌آورم
آخر با نگریستنش، بدی‌هایش را از یاد می‌بردم1

گویی قلبم آنها را از حافظه‌ام می‌زدایید
شنیده‌ام می‌گویند «اگر کسی را دوست داری، به گریه نیندازش! چرا که با اشک‌هایش تو هم از چشمانش می‌افتی!»

این به کنار، چون دوستم نداشت مرا به گریه می‌‍انداخت، اما چرا هرگز از چشمانم نیفتاد؟
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,045
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین