جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مطالب طنز دفتر مشاوره‌ی عجیب

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مطالب طنز توسط ZAHHRA با نام دفتر مشاوره‌ی عجیب ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 31 بازدید, 1 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته مطالب طنز
نام موضوع دفتر مشاوره‌ی عجیب
نویسنده موضوع ZAHHRA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZAHHRA
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,855
12,747
مدال‌ها
5


"اختصاصی اینجانب"
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,855
12,747
مدال‌ها
5
پارت ۱ | «نمی‌دانم چی بخورم!»

دفتر مشاوره پر از صندلی‌های مرتب و تخته سفید بود. دکتر جدی‌گیر با کت و کراوات جلوی میز نشسته بود و سعی می‌کرد آرامش خود و مراجعین را حفظ کند. پشت میز، دستیار شیطون با لبخندی پرانرژی آماده بود تا موقعیت‌ها را خنده‌دار کند. یک مراجع وارد شد، چهره‌اش پر از نگرانی: «من نمی‌دانم امروز چی بخورم… همیشه اشتباه انتخاب می‌کنم!»
دکتر با آرامش مصنوعی پاسخ داد: «نگران نباشید، با روش‌های علمی و روان‌شناسی می‌توانیم این مشکل را حل کنیم.»
دستیار از پشت میز با صدای شیطنت‌آمیز گفت: «یا می‌تونیم یه تاس بندازیم… اگر شانس با شما بود، امروز پیتزا می‌خورید!»
مراجع با وحشت پاسخ داد: «تاس؟ من حتی نمی‌توانم تصمیم بگیرم کدام چای را انتخاب کنم!»
دکتر پیشنهاد کرد: «خب، ابتدا لیست مزایا و معایب هر انتخاب را بنویسیم.»
مراجع با چهره‌ای مضطرب گفت: «مزایا و معایب… من حتی نمی‌توانم مزایای صبحانه را از معایبش تشخیص دهم!»
دستیار با شیطنت کارت‌های سبز و قرمز را از جیبش بیرون آورد و گفت: «نگران نباشید! مزایا روی کارت سبز، معایب روی کارت قرمز… یا شاید همه را روی سطل آشغال بندازیم و ببینیم چه می‌شود!»
مراجع با دل‌سردی اضافه کرد: «آه… من فقط می‌خواستم یک ساندویچ ساده بخورم!»
در همان لحظه، دستیار یک «بشقاب جادویی» آورد که قرار بود خودش تصمیم بگیرد. بشقاب به طور تصادفی روی سر دکتر افتاد و غذای داخل آن روی کت او ریخت. دکتر، با کت کثیف و کمی عصبی، گفت: «خب… این روش علمی نبود، اما حداقل قابل اندازه‌گیری است!»
مراجع می‌خندید، اما هنوز مردد بود: «پس… من هنوز نمی‌دانم چی بخورم…»
دستیار از کنج دفتر با خنده گفت: «نگران نباشید، فردا با تاس شروع می‌کنیم!»


 
بالا پایین