دیالوگ نویسی [دلشکسته] اثر «سرین و ملورین کاربر انجمن رمان بوک»

[سرین]

نویسنده: @ملورین و @سرین
عنوان:دلشکسته
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
- خندیدم با صدای بلند
+ چرا؟
- دیدی بعضی از آدما که وقتی غم دارن می‌خندن؟
+ آره
- من هم از همون دسته آدما هستم
+چرا؟
- چون انقدر غم دارم که نمی‌دونم باید به حال کدام یک باید گریست پس با صدای بلند می‌خندم

 

[ملورین]

- دلم گرفته
+ از چی
- از این دنیا
+ چرا
- بس که دلمو شکوندن بس که آزارم دادن تا بهشون امیدوار شدم نا امیدم کردن کاری کردن که معنی امید و فراموش کنم
+ امیدت فقد به خدا باشه اونه که کمکت می‌کنه
- د آخه قربونش برم کاری کرده که دیگه به اونم امیدی ندارم

 

[ملورین]

- با گریه اومد سمتم و گفت: دیدمش بایه کسی دیگه‌ای دیدمش کسی که من نبودم
+ پس کی بود؟
- عشقش. امیدوارم کاری و باهاش کنه که اون با من کرد من عاشقش بودم اما اون نبود با نیش‌خند به یه نقطه‌ی نا معلوم نگاه کردم و گفتم: تو عاشقش نبودی اگه بودی نمی‌خواستی که اونم ناراحت و دلگیر باشه یا دلش بشکنه
+ تهش چی‌میشه
- هیچی فراموش می‌شه

 

[سرین]

- خستم طوری که صد سال خواب هم خستگی‌شو از تنم در نمیاره
+ واسه چی؟
- بدجوری نامردی کردن نامردا
+ چرا؟
- نامردی چرا نداره

 

[سرین]

- دوستش دارم
+ اونم دوست داره؟
- نه
+ پس چرا دوستش داری وقتی که اون دوست نداره؟ اصلا چرا تو رو وابسته کرده؟
- اون منو وابسته نکرده من خودم وابسته‌اش شدم! میدونی آخرین بار بهم چی‌گفت؟
+ نه مگه چی‌گفت؟
- گفت برو به زندگیت برس مگه میشه بدون زندگیت زندگی کنی

 

[سرین]

- رفت!
+ کجا رفت؟
- از دلم گذشت و رفت. از عشقم گذشت و رفت. بنظرت کسی پیدا می‌شه که بیشتراز من دوستش داشته باشه؟
+ نمی‌دونم شاید!
- حتما اون روزی که یکی پیدا شد که بیشتراز من دوستش داشته باشه من اون روز مردم
نیستم که یکی پیدا شده و بیشتراز من دوستش داره

 

[سرین]

- حالم خیلی بده!
+ چرا؟
- چطوری بهش بگم که دوستش دارم؟
+ مگه دوستش داری؟
- آره، میترسم بگم و اون ترکم کنه...

 

[سرین]

- خواست که بره تقصیری هم نداشت آخه میدونی چیه؟
+ چیه؟
- اصلا دوستم نداشت!
+چرا؟
-اون بهم محبت کرد اما من بودم که دل دادم
+ فهمید که دوستش داری؟
- فهمید که رفت!

 

[سرین]

+ دنیا چیست؟
- یک بارانی که هیچ وقت قصد آرام شدن را ندارد!
+ پس آن وقت تو چی هستی؟
- من؟ من هم یک شاخ گل پلاسیده‌ی بارون زده!

 

[سرین]

بهش گفتم می‌مونی تا آخرش باهام؟
+ چی‌گفت بهت
-گفت: معلومه عزیزم تنها چیری که مارو از هم جدا می‌کنه فقد مرگه!
+ خوب؟
- اما میدونی الان کجاست؟ داره تدارکات عروسیش و با عشقش میچینه
+ عشقش تویی؟
- نه من که سرگرمیش بودم