- Mar
- 141
- 1,262
- مدالها
- 2
آره مخصوصا رمان منهای هیچ🥺♥️اصلا خودش عشقه و پر احساس ، که این همه احساس از اثرش می باره
دوستم باباش فوت شده وقتی اینو خوند تا یک ساعت گریه میکرد
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!آره مخصوصا رمان منهای هیچ🥺♥️اصلا خودش عشقه و پر احساس ، که این همه احساس از اثرش می باره
معرکه س 💪آره مخصوصا رمان منهای هیچ🥺♥️
دوستم باباش فوت شده وقتی اینو خوند تا یک ساعت گریه میکرد
عالیهههه خیلی خوبههه جدی هرچی بگیم کم گفتیم🦥😃معرکه س 💪
هر چی بگم ، کم گفتم
این گونه دلنوشته ها بیشتر به دل مخاطب میشینه چون از دل خود نویسنده بیرون میاد و هرچقدر جلوتر میره ممکنه خواننده حتی اشک هم بریزه!!مقدمه:
پدر جایت خوب است؟ دیگر درد نداری؟
سرفههایت خوب شد؟ بدون دختر کوچکت خوش میگذرد؟
آخرین مکالمهمان را بیشتر اوقات مرور میکنم.
همان شب که وسطِ اتاق نشسته بودم و خانهسازی میکردم، غافل از اینکه داشتم خانه خراب میشدم.
گفتی:
- وقت خواب است دنیای من، پدر میخوابد تا فردا با صدای دخترکش بیدار شود.
صبح روز بعد هر چهقدر فریاد زدم، پاشو پدر صبح شده؛ نشنیدی،
پدر الان سالهاست دیگر برایم صبح نمیشود!
لینک اثر:
پاشو پدر صبح شده
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک