اتار بدون تگ به تالار ویرایش منتقل نمیشندر این مورد تمایل ندارم اثرم نقد بشه وتگ داشته باشه.. ؛)
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!اتار بدون تگ به تالار ویرایش منتقل نمیشندر این مورد تمایل ندارم اثرم نقد بشه وتگ داشته باشه.. ؛)
@YASNAاتار بدون تگ به تالار ویرایش منتقل نمیشن
منتقل شدموضوع 'پردهپوشی نگاه | اثر MahsaMHP کاربر انجمن رمان بوک' برگزیده - پردهپوشی نگاه | اثر MahsaMHP کاربر انجمن رمان بوک
وقت بخیر
به پایان رسیده.
به نام خدا
دلنویسان محترم بعد از پایان دلنوشته هایتان اینجا اعلام کنید تا به بخش ویراستاری منتقل شود.
نکته:
1: توجه کنید که تاپیک شما حتما دارای جلد باشد.
2: حداقل دارای سه صفحه باشد.
3: حتما دارای تاپیک نقد شورا و تگ باشد.
![]()
درخواست - تایپک جامع درخواست نقد دلنوشته و دکلمه | انجمن رمان بوک
به نام خداوند زیبایی ها ضمن درود و وقت بخیری خدمت نویسندگان ارجمند انجمن رمان بوک این تایپک برای نویسندگانی که تمایل دارند کتابهایشان توسط منتقدان انجمن نقد شود، ایجاد شده است. ●توجه داشته باشید قبل ثبت درخواست خود از تکمیل شریط زیر اطمینان پیدا کنید. ۱. درخواست نقد دلنوشته ۱۵ پارت میباشد...romanbook.ir
با تشکر
~تیم مدیریت فرهنگ و ادب~
سلام و خسته نباشید خدمت شما دلنویس عزیزسلام عزیز دلم به پایان رسید💜🌷![]()
شکوفه های یخ زده♡ اثر مبینا عباسی کاربر انجمن رمان بوک
نام نویسنده: مبینا عباسی نام دلنوشته: شکوفه های یخ زده ژانر: درام ناظر : عاطفه محمدی ویراستار: زهرا سلیمانی کپیست: خلاصه: از جان و تن من همهی عالم گریزان شدهاند، نداند چیست حال غریب این روزگاران من! تا تورا دیدم به یادم افتاد که این بهار هم شکوفهها یخ میزنند!forum.romanbook.ir
سلام به تالار ویرایش منتقل شد✅![]()
فایل شده - قسی اثر MahsaMHP کاربر انجمن رمان بوک
تنم را از من ربودی و مغزم را آشوب ساختی؛ باغچه عواطفم گلهایش با تو خشک شد و خانه قلبم پردهاش را کشیدم! کم مانده این خانه بر سرم بریزد و زیر آوارش بمانم. برایت کافی نیست؟forum.romanbook.ir
سلام...
به پایان رسیده.
سلام و خسته نباشید خدمت شما دلنویس عزیزسلام اعلام پایان دلنوشته رز پژمرده اثر مائده m
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک