- Apr
- 5,571
- 6,493
- مدالها
- 12
قرار دادم عزیز دلم♥سلام و خسته نباشید خدمت شما دلنویس عزیز
لطفا لینک دلنوشتهتون رو قرار بدین🌹
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!قرار دادم عزیز دلم♥سلام و خسته نباشید خدمت شما دلنویس عزیز
لطفا لینک دلنوشتهتون رو قرار بدین🌹
به تالار ویرایش منتقل شدسلام اعلام پایان دلنوشته رز پژمرده اثر مائده m
![]()
فایل شده - [رز پژمرده] اثر «مائده m کاربر رمان بوک»
نام دلنوشته: رز پژمرده نویسنده: مائده m ژانر: عاشقانه ناظر: Atefeh. ویراستار: زهرا سلیمانی کپیست: Hilda؛ دیباچه: این آغاز تلخ پژمرده شدن یک رز قرمز است، آغاز خم شدن ساقه این گل است؛ آغار پرپر شدن آن است.forum.romanbook.ir
به تالار ویرایش منتقل شد🌹موضوع 'دلنوشته چه کردم گناهی اثر مرام فواضلی کاربر رمان بوک' دلنوشته - دلنوشته چه کردم گناهی اثر مرام فواضلی کاربر رمان بوک
دلنوشته:چه کردم گناهی
ژانر:تراژدی،عاشقانه
تگ:محبوب
نویسنده:مرام فواضلی
پایانرسیده
انتقال داده شد![]()
خشت کوچک، طنینم را میشنوی؟ / حمیم کاربر انجمن رمان بوک
بسم آفرینندهی مفرد یار! نام اثر: خشت کوچک، طنینم را میشنوی؟ ژانر: تراژدی نویسنده: @حمیم ناظر : @♡KOSAR♡ تگ: برتر ویراستار: @Fatemeh.sahrayii کپیست: @حمیم هَمدم خاکیِ من، تو نیز قلب آجریات شکست؟ میدانم تو هم مثل منِ آهنی، روزی ستبر و نستوه بودهای. اما چیزی که من و تو هیچگاه در...forum.romanbook.ir
پایان
تگ: برتر
نویسنده: حمیم.ث
با سلام و عرض ادب خدمت شما نویسنده عزیز، به تالار ویرایش منتقل شد.موضوع 'تعشق ایزد/ مرام فواضلی کاربر انجمن رمان بوک' برگزیده - تعشق ایزد/ مرام فواضلی کاربر انجمن رمان بوک
به پایانرسید
به بخش ویراستاری انتقال یافت.ببخشید؟!![]()
فایل شده - پایان تلخ یک آرزو | Nafiseh_H کاربر انجمن رمان بوک
دلنوشته: پایان تلخ یک آرزو به قلم: Nafiseh_H ژانر: تراژدی؛ عاشقانه. ناظر: عاطفه ویراستار: Hossa.A کپیست: Hilda؛ "مقدمه" شما را به تکتک آرزوهای کوچک و رنگ و رو رفتهام که روزها پیش در باغِ کوچک خیالم پرورششان دادم قسم میدهم، این آرزویم را چال نکنید! عجیب هوس آغوش مرگ را کردهام، من را به...forum.romanbook.ir
خیلی وقته تموم شده و اعلام کردم... =(
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک