- Jul
- 1,004
- 13,934
- مدالها
- 2
بلند و از ته دل میخندید.
سرنوشت را میگویم.
به حال خراب دلم
به حال چشمانی که چشمهی اشکشان خشکیده بود.
به حال آن منِ در خود مچاله شدهی کنج اتاق که قلبش شرحه شرحه بود از این دور بودنها و نبودنها!
سرنوشت را میگویم.
به حال خراب دلم
به حال چشمانی که چشمهی اشکشان خشکیده بود.
به حال آن منِ در خود مچاله شدهی کنج اتاق که قلبش شرحه شرحه بود از این دور بودنها و نبودنها!