متفرقه دوئل بین ما

[آیناز]

بین من و تو دوئلی اتفاق افتاد عجیب بود
ولی برای من هیجان یه زندگی سخت را
به ارمغان آورد یک دوئل پر از خطر
​

 

[آیناز]

سراسرش درد بود و ترس از نبودت
تو خوب می‌دانستی سرعت حرف‌هایت
چقدر زیاد است که لحظه‌ای
برای بردن صبر نکردی
​

 

[آیناز]

سخن‌هایت شمشیر را از رو بسته بودند
آن‌ها مستقیم بر قلبم اثر می‌کردند
و من زخمی‌تر از همیشه بودم
و توان سخن نداشته‌ام​

 

[آیناز]

از سخن گفتن تو من لال شدم
دیگر توان سخن گفتن ندارم
​

 

[آیناز]

چه بد هست کسی این‌گونه
با حرف‌هایش نابودت کند
و تو نتوانی کاری انجام بدهی
سرانجام نابود می‌شوی​

 

[آیناز]

خستگی صدایم و لرزش دستانم
دلیلش همان احساسی بود که به تو داشتم
همان حسی که خیلی وقت پیش کنار
درختی که به ان تکیه داده بودی چال کردم​

 

[آیناز]

شاید احساساتم را
زنجیر کرده بودم به، سخن‌های او
اما بازی کافی است، با کسی که هیچ زمانی
نتوانستم مهر سکوت بر لب‌های او بزنم.
​

 

[آیناز]

خسته از این همه در به دری
خسته از این همه ستیز
آن‌ هم با تویی که تمام وجودم از آن توست
دیگر رمق ندارم، دیگر نفسی برای گفتن ندارم.
اگر قرار بود تو من را درک کنی
هرگز به این مرحله نمی‌رسیدیم.​

 

[آیناز]

می‌دانستم، از همان آغاز می‌دانستم
که هرگز به تو نمی‌توانم همچون او نزدیک بشوم
میدانستم که روزی این‌گونه از من دور می‌شوی
ولی باورش سخت بود، چون عاشقانه تو را می‌خواستم.
​

 

[آیناز]

دور بودی، خیلی دور
ولی مگر انسان برای فاصله‌ها ارزش قائل بود.
من تو را می‌خواستم. فاصله‌ها ملاک نبود.
حتی می‌دانستم تو مرا هرگز نمی‌خواستی
ولی این هم، جلوی من سر به هوا را ‌نمی‌توانست بگیرد.​