چالش دومین هفته از چالش "شعر یک واژه‌ای"

[DLNZ]

درود بر تمامی شاعران خوش‌ذوق و هنرمند

با خوشحالی شما را به چالشی نو و خلاقانه دعوت می‌کنیم:

"چالش شعر یک واژه‌ای"

در این چالش، فرصتی داریم تا با یک واژه، دنیایی از احساسات و زیبایی‌ها را به شعر درآوریم.

واژه این هفته: "رازپوش"

قوانین چالش:
- هر هفته یک واژه به عنوان موضوع چالش اعلام می‌شود.

- شاعران باید شعری بنویسند که این واژه در آن استفاده شده باشد.

- اشعار باید بین ۶ تا ۸ خط باشند.

- اشعار باید در همین تاپیک ارسال شوند.

- اشعار توسط تیم مدیریت بررسی و بهترین شعر انتخاب می‌شود.

- اشعار باید حداکثر تا پایان هفته جاری ارسال شوند.

جوایز:
- ۲۰۰ لایک
- بهترین تکمیل به عنوان شعر برتر هفته معرفی خواهد شد.

* لطفاً از ارسال اسپم خودداری کنید.

با آرزوی موفقیت و خلاقیت برای همه‌ی شما

[تیم تالار شعر]​

 

[ریپِر]

رازپوشی در دل شب، در آغوش غم و درد،
چشمانت دو دریا، غرق در اشک و سرد.
هر کلمه‌ات نغمه‌ای از عشق‌های گمشده،
در این تراژدی، می‌رقصد با حسرت و غم.
دست‌هایمان در هم، اما فاصله‌ای عمیق،
پنهان می‌کنیم زخم‌ها را در سکوت تاریک.
تراژدی عشق، در دل این شب بی‌پایان،
رازپوشی از یادها، بر دل ما می‌نشیند.​

 

[ریپِر]

رازپوشی در دل شب، عشق ما را پنهان کرده،
گفته بودی در این تاریکی، شوقی بی‌پایان نهفته.
تو از قبیله‌ی آتش، من از سرزمین باران،
گویی عشق، فاصله‌ی بین دل‌ها را نمی‌شناسد.
در این تراژدی خاموش، زخم‌هایمان را می‌پوشانیم،
چشمانت رازهایی دارند که در سکوت می‌خوانیم.
دست در دست هم، در این باغ خیال،
عشق ما، رازپوشی‌ست در دل شب‌های بی‌پایان.​

 

[Lady Atrisa]

در دل شب، در سایه‌های خاموش،
رازهایی خوابیده در دل‌ها، در گوش.
چشمانم می‌درخشد چون ستاره‌ها،
امادل هرگز نگویدچه هادر آنجاست
خود را می‌پوشانم به لبخند دو رنگ،
زیر باران اندوه، پنهان در سنگ.
راز پوشی گاهی غم‌انگیز است،
چون یادگاریست که با دل محرم است.

 

[ممد صنوبر]

همچو بلبل خوش نواز، پر زنم تا سوی راز
در فلک می چرخم و دست گیرم برف ناز
شاهدم من بر مَلَک پر به پرواز نگین
هر قدم راز یقین در جهان غرق است باز
شور و شوقم ساقیا می دهی امشب به ما
زلف تو قرص قمر راز پوش هست و بناز
دیده ام من آفتاب، رنگ او آب طلا
نور گوید دل بده؛ شمس ما را با نواز

 

[م.سنجاقک]

دریای اشک بود دیده‌ی غم‌آشنام دوش
از تو سکوت، از دل ما ناله و خروش
لبریز شد پیاله‌ی دل، لب تر نمی‌کنی
آه از نگاه خیره و لب‌های رازپوش
بعد از هزار زخم که انداختی به پیکرم
این جام را که پر شده از خون دل، بنوش
چشمان مشکی‌ات که دلم را به بند کرد
یک گوشه‌اش به ماست و با دیگریست گوش

 

[ARMINA]

گویند بر جان و دلم بوسه‌ی تو، که حرام است
گویم به لبم بوسه‌ی تو، جام شراب است

مانده‌ام در طلبت، سرخی لبت، نورِ شهابِ نِگَهَت
سوختم و دیدی که حجتِ نامردی من بر تو تمام است!؟

با قلب شکسته، دل خسته، نشسته چشم به‌راهت
رازپوشِ تو نبودم که بدانم عفتِ زن، رازِ نهان است.

 

[AydaTahmasdi66]

راه می‌رفتی کنار مادرت دوش‌به‌دوش
از همان لحظه ،دل ملتهبم شد مخشوش

درگیر تو بودم و عقل مستم مدهوش
محض‌خاطرجمعی‌ام‌دادم بارهاتست هوش

که شود لیلی،با من مجنون همدوش
رفتم که سراغی بگیرم ز تو از باده فروش

با حرفی که شنیدم زندگی‌ام شد مخدوش
گفت:«در راز خود شو رازپوش، رازپوش

آیدا طهماسبی

 

[DLNZ]

دوستان عزیز،
تاپیک شعر یک واژه‌ای بسته شد. منتظر اعلام واژه جدید باشید.​