جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {دُشنام} اثر •دنیا و مبینا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط DOonYa با نام {دُشنام} اثر •دنیا و مبینا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 736 بازدید, 10 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {دُشنام} اثر •دنیا و مبینا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5
دلنوشته: دُشنام
نویسندگان: دنیا احمدی و مبینا عباسی
ژانر: درام، عاشقانه
ناظر: @vian
مقدمه:
تو دیگر دوست نیستی!
از هر دشمنی، دشمن‌تری... .
تو دیگر دوست نیستی و در پستوی ذهنم تبدیل شده‌ای به پست‌ترین فرد!
تو دیگر با من نیستی و در تمام قلبم تو را با فرد دیگری دیده‌ام؛ تنت بوی هزاران نفر را می‌دهد.
تو دیگر عشق دردانه‌ی من نیستی؛ تو رفته‌ای این تو، تویی که من عاشقانه می‌پرستیدم نیست.
تو دیگر مرده‌ای... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,898
15,664
مدال‌ها
11
1690404810105.png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[همگانی - تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ - درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد - تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5

تو دوستی یا دشمن؟
عشقی یا نفرت؟
دقیق نمی‌دانم، درون پستوی افکارم به بند کشیده شده‌ام و هر دم به چیزی فکر می‌کنم.
نمی‌دانم تا به کی، تا به کجا ا بازی ادامه دارد!
فقط می‌دانم اول بازی‌ست و من نایی ندارم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5
سال‌هاست که در این غم‌کده تنها نشسته‌ام که شاید یک روز بیایی، که شاید آمدی مرا همین‌جا بیابی؛ سال‌هاست که خلوت‌گاهم شده همان پارکی که آخرین بار رهایم کردی، من این‌جا هستم به امید روزی که شاید برگردی... .
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
من تو را میان هر باران تماشا کردم، میان هر دردی که نام تو را فریاد می‌زد!
اتفاقی بودی که تکرارش محال است ولی باز هم می‌دانم در خیالاتم تو می‌آیی تا از دشنام‌ها نجاتم بدهی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
تکرار تو را دوست دارم!
تکرار مصیب‌هایت را... .
رنگ تازه ببخش بر من!
ارغوانی،سرخ! هرچه که باشد فقط ببخش؛
هرچند که این کار من است ولی عشق چیزی به اسم انتقام نمی‌شناسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5

نمی‌دانم از کدام سو می‌آیی، اصلاً نمی‌دانم می‌آیی یا نه؟
نمی‌دانم درست است به انتظار کسی نشست که امیدی به آمدنش نیست!
نمی‌دانم تا به کی می‌خواهد طول بکشد و طاقتم طاق شود، فقط می‌دانم که من این‌جا هستم، تو عجله نکن... .
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,842
8,893
مدال‌ها
5
دوست داشتنت امیدی‌ست در ناامیدی و دخترکی هر روز خاک روی طاقچه را می‌تکاند به امید روزی که تو را ببنید.
لبخند روی لب‌هایش برایش دهن کجی می‌کند و او تبسمی بر لب می‌آورد که معنیش چیزی نیست جز تو و تو برایش همه‌ای... .
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
من هنوز هم صبور هستم!
هنوز هم مانده‌ام گوشه‌ی دنیا برای آمدنت هر روز این حیاط را آب و جارو می‌کنم، گرچه می‌دانم اخرسر ممکن است مانند ننه سرما، من بخوابی عمیق فرو بروم و تو بیایی و عمو نوروزی شوی که من را بیدار نمی‌کند و باز هم تا سال دیگر باید منتظرت بمانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Nov
2,475
37,996
مدال‌ها
5
دشنام می‌گویم هر بار مقصر می‌شوم چرا؟
نمی‌خواهی بفهمی این‌جا پر شده از عطر نامردی تو؟
من با هر دو چشمم این بار نگاه می‌کنم به ردپای تو، شاید روزی کشف کردم که چرا بی من میان غریبه‌ها گم شدی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین